برخیز و صبوح را برانگیز
جان بخش زمانه را و مستیز
آمیخته باش با حریفان
با آب شراب را میامیز
یاد تو شراب و یاد ما آب
ما چون سرخر تو همچو پالیز
ای غم اجلت در این قنینهست
گر مردنت آرزوست مگریز
مرگ نفس است در تجلی
مرگ جعلست در عبربیز
مجلس چمنیست و گل شکفته
ای ساقی همچو سرو برخیز
این جام مشعشع آنگهی شرم
ساقی چو توی خطاست پرهیز
ما را چو رخ خوشت برافروز
غم را چو عدوی خود درآویز
هشتیم غزل که نوبت توست
مردانه درآ و چست و سرتیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به زندگی و شادابی است. شاعر از معشوق میخواهد که برخیزد و به جمع بپیوندد و از خوشیهای دنیا لذت ببرد. او به می و شراب و دیدار دوستان اشاره میکند و از غم مرگ و جدایی پرهیز میکند. شاعر مرگ را نوعی موانع ایجاد شده در راه زندگی میداند و از ساقی میخواهد که او را برای شادمانی و بیداری به یاد دوستش برساند. در نهایت، او در انتظار نوبت عشق و زیبایی است و از معشوق میخواهد که با قتالی و شجاعت به زندگی بپردازد.
هوش مصنوعی: بیدار شو و سحر را زنده کن، نگذار زمان تو را خسته کند.
هوش مصنوعی: با دوستانت همراهی کن، ولی هیچ چیز را با مشروبات الکلی ترکیب نکن.
هوش مصنوعی: یاد تو برای من مانند شراب است و یاد ما مثل آب. ما مثل باغی هستیم و تو به مانند خرمی و سرسبزی آن باغ.
هوش مصنوعی: اگر غم مرگ تو در این زندگی وجود دارد، اگر آرزوی مرگ تو را داری، از آن فرار نکن.
هوش مصنوعی: مرگ، پایان تن نیست، بلکه تجلی و نمایشی از زندگی است. در واقع، مرگ تنها یک حالت ظاهری و موقت است که در میان قدرتمندی و زیبایی ابدی وجود دارد.
هوش مصنوعی: مجلس مانند چمنزاری است و تو ای ساقی مانند سروی باوقار، برخیز و به حرکت درآ.
هوش مصنوعی: این جام درخشان زمانی که تویی که از سادگی دوری و خود را در معرض خطر نمیگذاری، شرمسار خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که چهره زیبای تو را مینگرم، غم را مثل دشمنی به دور میاندازم.
هوش مصنوعی: هشتمین غزل در نوبت توست، با شجاعت و قدرت وارد شو و با دقت و تیزی عمل کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از دشمن دوست روی پرهیز
چون هیزم خشک و آتش تیز
از چاشنی دم سحر خیز
سحری دگر از سخن برانگیز
وقت طرب است، ساقیا، خیز
در ده قدح نشاط انگیز
از جور تو رستخیز برخاست
بنشان شر و شور و فتنه، برخیز
بستان دل عاشقان شیدا
[...]
من از سخنان مهرانگیز
دل پر دارم ز خواب برخیز
ای آنک رخ تو همچو آتش
یک لحظه ز آتشم مپرهیز
شیرم ز تو جوش کرد و خون شد
[...]
گفتم: چه بود گیاهِ ناچیز
تا در صفِ گل نشیند او نیز؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.