گنجور

 
مولانا

ماییم فداییان جانباز

گستاخ و دلیر و جسم پرداز

حیفست که جان پاک ما را

باشد تن خاکسار انباز

ز آغاز همه به آخر آیند

ز آخر برویم ما به آغاز

هین باز پرید جمله یاران

شه باز بکوفت طبل شهباز

شش سوی مپر بپر از آن سو

کاندر دل تو رسید آواز

هان ای دل خسته نقل ما را

روزی دو سه ماندست می‌ساز

گر خواری وگر عزیزی این جا

زان سوست بقا و ملک و اعزاز

مگشای پر سخن کز آن سو

بی‌پر باشد همیشه پرواز

پوست سخنست اینچ گفتم

از پوست کی یافت مغز آن راز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۱۹۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای ترک بیا و چنگ بنواز

آهنگ بگیر و برکش آواز

چون مست شدی هنوز هم شرم؟

از دست شدم هنوز هم ناز؟

چون چنگ تو زان خمیده پشتم

[...]

عطار

ای روی تو شمع پردهٔ راز

در پردهٔ دل غم تو دمساز

بی مهر رخت برون نیاید

از باطن هیچ پرده آواز

از شوق تو می‌کند همه روز

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
عراقی

ای مطرب درد، پرده بنواز

هان! از سر درد در ده آواز

تا سوخته‌ای دمی بنالد

تا شیفته‌ای شود سرافراز

هین! پرده بساز و خوش همی سوز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

و آن دمکه مرا به من دهی باز

یک سایهٔ لطف بر من انداز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه