گنجور

 
مولانا

نیم شب از عشق تا دانی چه می‌گوید خروس

خیز شب را زنده دار و روز روشن نستکوس

پرها بر هم زند یعنی دریغا خواجه‌ام

روزگار نازنین را می‌دهد بر آنموس

در خروش است آن خروس و تو همی در خواب خوش

نام او را طیر خوانی نام خود را اثربوس

آن خروسی که تو را دعوت کند سوی خدا

او به صورت مرغ باشد در حقیقات انگلوس

من غلام آن خروسم کو چنین پندی دهد

خاک پای او به آید از سر واسیلیوس

گرد کفش خاک پای مصطفی را سرمه ساز

تا نباشی روز حشر از جمله کالویروس

رو شریعت را گزین و امر حق را پاس دار

گر عرب باشی وگر ترک وگر سراکنوس

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۲۰۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای خداوندی که کمتر بنده در فرمان تو

آسمان ابلق است و روزگار آبنوس

گشته قدرت را سر گردون گردان پایمال

کرده دستت را لب خورشید رخشان دستبوس

خاک طوس از نعل یک ران تو باشد پر هلال

[...]

صامت بروجردی

زان جسارتها که در ملک خراسان کرد روس

بر مزار فائض الانوار شاه ارض طوس

گرچه نبود نقص یزدان جنگ نمرود عبوس

لیک ننمایی تلافی گر از آن قوم مجوس

ملک‌الشعرا بهار

اندک اندک زین بهانه سوی قزوین کرد روی

وحشیانه‌جیش‌روس‌

در شمال ملک ما افتاد ز ایشان های و هوی

ای‌درپغ‌وای‌فسوس‌

درخراسان هم در آن هنگامه روس خیره‌پوی

[...]

فرخی یزدی

خود تو می دانی نیم از شاعران چاپلوس

کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس

یا رسانم چرخ ریسی را به چرخ آبنوس

من نمی گویم توئی درگاه هیجا همچو طوس

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه