گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - وله ایضاً

 

بطالع سفر کردم اندر رکاب

زهی شوم طالع، زهی شوم طالع

بنان تهی از تو خرسند بودم

زهی مرد قانع، زهی مرد قانع

پس از عمری از تو همین است حاصل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - و قال ایضاً یمدح الصدر السعید بهاء الدین عبدوس

 

زهی خجل ز معالیّ تو سپهر رفیع

زهی رهین ایادیّ تو شریف و وضیع

بهاء دولت و ملّت که تاج معنی را

خرد بگوهر لفظ و می کند ترصیع

زعکس خاطر تو تیغ آفتاب صقیل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - وله ایضاً فی صفة الفرس

 

ای ز انعام های گوناگون

کرده جودت بر اهل فضل اسباغ

نیست بر چهرۀ عروس سخن

جز ز خطّ مسلسلت اصداغ

تا برو موکب تو پی سپرد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - و قال ایضاً یمدحه

 

یا کریماً فاق اعلی درجات الاوصاف

قرطست اسهم معناه قلوب الاهداف

ای که با کشف ضمیرت متعذّر باشد

ماندن دختر اسرار پس ستر عفاف

جز بیاد سخن روح گشای و نبست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷ - و قال ایضا یمدح الصّدر رکن الدّین

 

هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف

گویی که لقمه‌ای‌ست زمین در دهان برف

مانند پنبه‌دانه که در پنبه تعبیه‌ست

اجرام کوه‌هاست نهان در میان برف

ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - ایضاً له

 

ای کریمی که عیال کف دربار تواند

هر که در عالم روزی بکرم شد موصوف

هفت اندام فلک گشت پر از چشم و چراغ

زانکه پیوسته بدیدار تو باشد مشعوف

عالم لطف تو چون طبع خواصست انیس

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - و قال ایضاً

 

چارند گواه خواجه اسحق

هر چار بر خرد مصدّق

کانکس که بود برنگ خواجه

مجبول بود ز شّر مطلق

آواز گران و روی فربه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۰ - وله ایضاً

 

غلّه کامسال خواجه داد مرا

گر نبد جمله، بود اکثر خاک

اندر انبار من بدولت تو

هست از بادیه فزون تر خاک

نان ازین غلّه خشت پخته بود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱ - و قال ایضاً یمدحه

 

خدایان صدور جهان شهاب الدّین

که مملکت ز شکوه تو می بر داورنگ

تویی که تا قلم تست نوک غمزۀ ملک

با بروان کمان در نیامدست آژنگ

زرشک حلم تو طیّاش سدّ اسکندر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲ - و قال ایضآ یمدح الصّذر السّعید رکن الدّین صاعد

 

ای در محیط عشقت، سر کشته نقطۀ دل

وی از جمال رویت، خوش گشته مرکز گل

زلف تو بر بنا گوش، ثعبان و دست موسی

خال تو بر نخدان ، هاروت و چاه بابل

دو رسته درّ دندان، چون از رخت بتابد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳ - وله یمدح الصّاحب جلال الدّین

 

ماجرایی که میان من و گردون رفتست

دوش بشنو که ترا شرح دهم از اوّل

تا سحر گه من و او دیده بهم بر نزدیم

بس که گفتیم و شنیدیم ز هرگونه جدل

در میان گفتمش ای از تو واز گردش تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - و له ایضا یمدح ملک الشّعراء رکن الدین دعوی دار

 

خیرمقدم، زکجا پرسمت ای باد شمال ؟

کش خرامیدی، چونیّ و چه داری احوال؟

ناتوان شکل همی بینم و گرد آلودت

دم برافتاده و سست از اثر استعجال

از قدوم تو بیا سود دل ما باری

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵ - وله ایضا یمدحه و یهنّیه بالزّفاف

 

چو خیل زنگ بیار استند صفّ جدال

سپاه روم هزیمت گرفت هم در حال

فلک کلاه زر اندود برگرفت از سر

جهان بسفت درافکند عنبرین سربال

نگاه کردم و دیدم عروس گردون را

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - وله ایضاً

 

ز مزدقانی باور کنم اگر گوید

که من بخانۀ خود می خورم طعام حلال

نه آنکه مال حلالست مزدقانی را

کدام مال که او دارد و کدام حلال؟

ولی ز ممسکی آنگاه نان خویش خورد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷ - کتب الیه بعض اصد قائه

 

جهان جان معانی خدیو عرصۀ فضل

که فخر جان و جهان شد ترا ثنا گردان

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - و قال ایضاً یمدح الصّاحب المعظّم نظام الدّین محمّد طاب ثراه

 

بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم

ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم

زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان

زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم

زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹ - و قال ایضا فی الجربات

 

کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم

بیچاره من که کوه بناخن همی کنم

رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست

پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم

چون چوب خرگهست برو برپشیزها

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

 

خفتۀ بیدار بودم دوش کز دارالسلام

مسرع باد صبا آورد سوی من پیام

کای ز ضجرت کرده دایم روی در دیوار غم

خیز کآمد گاه آن کز بخت باشی شادکام

چند باشی از طرب تنها نشسته چون الف

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - و قال ایضآ یمدح الصّاحب المعّظم نظام الدّین محمّد طاب ثراه و یصف الدّوات

 

چیست آن دریا که دارد در دل کشتی مقام

ماهیش بر خشک لیکن جزر و مدّش بر دوام

قعر این دریا گل تیره ست و آب او سیاه

و اندرو هم بیم جان خلق و هم اومید کام

عقدهای گوهر آرد زو برون غوّاص او

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - و قال ایضاً یمدح الصّدر السّعید رکن الدیّین صاعد

 

صدرا ! ز خاکپای تو بیزار نیستم

کز خدمت تو یک دم بیکار نیستم

ز اندیشۀ مدیح تو شب نگذرد که من

تا روز همچو بخت تو بیدار نیستم

بادا زبان بریده، دماغم ز هیچ پر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۴۰۷
۱۴۰۸
۱۴۰۹
۱۴۱۰
۱۴۱۱
۶۴۶۲