ای کریمی که عیال کف دربار تواند
هر که در عالم روزی بکرم شد موصوف
هفت اندام فلک گشت پر از چشم و چراغ
زانکه پیوسته بدیدار تو باشد مشعوف
عالم لطف تو چون طبع خواصست انیس
شه ره خشم تو چون فتنۀ عامست مخوف
گر نباشد ز پی مدح تو، در مجری حلق
بگسلد تیغ زبان سلسلۀ نظم حروف
عشوه دادن ز تو بس منکرم آید الحق
که نبودست سخای تو بدینها معروف
چند واقف بود این سایل بر درگه تو؟
ای بر اسرار ازل یافته علم تو وقوف
چند در آرزوی صدر تو باشد چشمم؟
ای شده عین کمال از تو و صدرت مکفوف
گفته اند آنکه چهل روز ریاضت بکشد
حجب عالم علوی شود او را مکشوف
بر رهی چون ز ریاضت دو چهل روز گذشت
چون که از حضرت عالی تو آمد مصروف
الفت با حضرت تو یافته بودم زین پیش
صعب باشد به همه حال فطام از مألوف
بی گنه تا کی باشم ز جنابت مطرود؟
بی سبب تا کی باشد همه کارم موقوف؟
نیست یک رنگی اومید در احوال جهان
کین جهان منشأ آفات و حدوثست و صروف
ماه را نقص محاقست و خسوفست و وبال
مهر را بیم زوالست و هبوطست و کسوف
بر نمی تابد احوال توقّف زین بیش
فاغث انّک بالخلق رحیم و رئوف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم از جان شده بر روی چو ماهت مشعوف
مدّتی تا به غم عشق رخت شد معروف
جان ز من خواسته ای ای بت سیمین بدنم
به اشارات دو چشمت شده جانا موقوف
گر به سنگش بزنی مرغ دلم را نرود
[...]
باز شد پیکر زیبای چمن اطلس پوش
شد دمن دفتر ما نی ز خطوط و زنقوش
گشت از دیبه چبن دامن صحرا مفروش
زلف سنبل زدم باد چه عهن المنفوش
هم ریاحین شده عطار صفت عطرفروش
[...]
به جفاکاری هرچند بد آن مه موصوف
لیک شد عمر به امید وفایش مصروف
عارضش از دو طرف در شکن مو محفوف
راستی هم چو یکی مهر اسیر دو کسوف
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.