گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - و قال ایضاً

 

اگر چه صدر فخرالدّین کریمست

که کمتر بخششش صد گنج باشد

ولیکن تا بنزد او رسیدن

ز دربانش مرا صد رنج باشد

بجز در شهر ری جایی ندیدم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - وله یمدح الملک السّعیدسعدبن زنگی رحمة الله

 

تادلم درخم آن زلف پریشان باشد

چه عجب کارمن اربی سروسامان باشد

قدرآن زلف پریشان تومن دانم وبس

کین کسی داندکونیز ریشان باشد

لعل توچون سردندان کندازخنده سپید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - و قال ایضاض یمدحه «نظرنامه»

 

اس سرافراز که هر جای که صاحب نظریست

خاک پایت را از دیده و دل چاکر شد

آفتابست که عالی نظر آمد، بنگر

که چه از حرص زمین بوس تو مستشهر شد

هرکه چون نرگس صاحب نظرست از سر ذوق

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - ایضاً له

 

خدایگان بزرگان و مقتدای کرام

که صیت عدل تو معمار ربع مسکون شد

کمال قدر ترا پایه آنچنان عالیست

که اوج قبّۀ چرخش چو صحن هامون شد

هزار بار فزون دیده ام که همّت تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

 

از این بشارت خرْم که ناگهان آمد

هزار جان غمی گشته شادمان آمد

گمان بری که سوی جان خستگان فراق

صبا بمژدۀ جانان ز گلستان آمد

که افتاب شریعت بطالع مسعود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - وقال ایضاً و یذکر فیه مصالة الصّدر السّعید رکن الدّین مسعود صاعد و صدر الدّین عمر الخجندی

 

دلا گرمی کنی شادی، چه داری ؟ گاه آن آمد

زمان خوشدلی دریاب که اکنون آن زمان آمد

چو غنچه گر دلی داری قدم از خویش بیرون نه

که از سودای دلتنگی چنین بیرون توان آمد

گذشت آن روز ناکامی که از بس شورش و فتنه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - وقال ایضا یمدح الاتابک الاعظم سعد بن زنگی طاب ثراواه اوان استخلاصه من المواخذه

 

ایا شهی که ضمیرت بچشم گوشۀ فکر

رموز غیب ز لوح ازل فروخواند

نسیم لطف تو اومید را روان بخشد

خیال تیغ تو اندیشه را بسوزاند

زهر زمین که غبار نیاز برخیزد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - و له ایضا یمدحه

 

زهی ستوده خصالی که از صدور کرام

جز از تو در همه آفاق یادگار نماند

کدام زر که ز جور تو سنگسار نشد؟

کدام دل که ز لطف تو شرمسار نماند؟

نگاه می کنم اندر سرای ضرب وجود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - وله یمدح المولی رکن الدّین صاعد

 

ای که از درّ درج مدحت تو

عقد بر گردن جهان بستند

بارگاه ترا قضا و قدر

از نهم چرخ سایبان بستند

چرخ را بر درت به میخ نیاز

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - فی مرثیة ابنه لمّا هلک بالغرق

 

همرمان نازنیم از سفر باز آمدند

بد گمانم تا چرا بی آن پسر باز آمدند

ارمغانی حنظل آوردند و صبر از بهر ما

گرچه خود با تنگهای پر شکر باز آمدند

چون ندیدم در میان کاروان معشوق خویش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - و قال ایضاً یمدحه

 

ای صاحبی که دامن جان پرگهر کند

اندیشه چون زبان بثنای تو تر کند

افلاک را مهابت تو پشت پا زند

تمثال را لطافت تو جانور کند

اتش ز لطف طبع تو ممکن که همچو دود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - ایضاً له

 

ای بزرگی که دست تریبتت

پای اقبال استوار کند

سایۀ مهر و مایۀ کینت

ماه را فربه و نزار کند

خواجۀ چرخ با همه شهرت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - وقال ایضآ یمدحه ویصف القصر

 

اساس قصر ازین خوبتر توان افکند

که دست همّت این صدر کامران افکند

نخست بار که اقبال باز کرد درش

سعادت آمد و خود را در آستان افکند

علوّ کنگرۀ او بدان مقام رسید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - الهزلیّات والاهاجی و الشّکایة وله فی هجو ضیاءالّدین المزدقانی

 

تیزی که مغز چرخ ز بانگش فغان کند

تیزی که روزگار بدو امتحان کند

تیزی که مردگان همه از بیم درریند

گر نفخ صورصدعت خود را چنان کند

تیزی که چون زمنفذ سفلی گشاد یافت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - و قال ایضاً

 

اسبی دارم که هرگز ایزد

قانع ترازو نیافریند

تا روز ز عشق جو همه شب

از خرمن ماه خوشه چیند

با حشر فکند دیدن جو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - وله ایضاً فیه

 

سرورا همّت تو برتر از آنست که عقل

گرد انکامۀ نه شعبده بازش بیند

هر کجا گفت قدر نیست ازین برتر جای

بارگاهی ز جلال تو فرازش بیند

نیست در کارگه نطق یکی جامه که عقل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - ایضاً له

 

خورشید چرخ شرع که نور چراغ فضل

الّا ز شمع خاطر تو مقتبس نبود

در چشم همّت تو بمیزان اعتبار

گوی زمین موازن پرّ مگس نبود

گردی ز خاک مرکب تو باد نداشت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - وله ایضاً یمدحه

 

امروز هر نثار که کمتر زجان بود

نه در خور جلالت این آستان بود

گویم کرامتست ، چو خورشید روشنست

گویم قیامتست ، دلیلش عیان بود

زیرا که بازگشت روان سوی کالبد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - وله ایضاً یمدحه و یعاتبه فیها

 

تویی که همّت تو از کرم جدا نبود

چنانکه چشمۀ خورشید بی ضیا نبود

گمان مبر که بود رای پیرپا برجای

اگر زکلک تو در دست وی عصا نبود

چو مطرح افتد دست شریعت اندر پای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - ایضاً له

 

فروغ روی شریعت تویی که همواره

سواد مسند تو پشت ملّت و دین بود

تو شهسوار بدی در صف کرم آنگاه

که نقره خنگ سپهر از هلال نوزین بود

ز شوق گوهر لفظ تو ای بسا شبها

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۴۰۴
۱۴۰۵
۱۴۰۶
۱۴۰۷
۱۴۰۸
۶۴۶۲