گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۳۲ - الخوف

 

من در پی عشق تو چه پویم که کیم

وصلت به کدام مایه جویم که کیم

گر لطف توم دست نگیرد امروز

فردا به کجا روم، چگونه که کیم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۳۳ - الخوف

 

در عشق زهمنشین بد می ترسم

یعنی که ز مرد بی خرد می ترسم

با تنهایی چنان خوشستم که اگر

در آینه بنگرم زخود می ترسم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۳۴ - الخوف

 

بی روی تو خونابه چکاند چشمم

کاری به جز از گریه نداند چشمم

می ترسم از آنک حسرت دیدارت

در چشم بماند و نماند چشمم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۳۵ - الخوف

 

نی همچو منت به عمر یاری خیزد

یاری چو منت به روزگاری خیزد

من خاک توم تو می دهی بر بادم

ترسم که میان ما غباری خیزد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۳۶ - الخوف

 

او را که همه ملک جهان بس نبود

می دان به یقین کز هرِ خس نبود

کوته نظری مکن سخن کوته کن

معشوق جهان عاشق هر کس نبود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۳۷ - الخوف

 

گر کس دارد زنیک و بد خواه امید

شاید که من از تو دارم ای ماه امید

گفتی که تو را چرا امید از من نیست

خوی تو و بخت من و آنگاه امید؟

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۳۸ - الخوف

 

دستی نه که از دل گرهی برگیرد

پایی نه که بار گنهی برگیرد

ترسم که زبی دلی سرانجام دلم

از سینه برون رود رهی برگیرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۳۹ - الخوف

 

تا رهبر تو طبع بدآموز بود

بخت تو مپندار که پیروز بود

تو خفته به عیش و شب عمرت کوتاه

ترسم که چو بیدار شوی روز بود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۰ - الخوف

 

ای دل طمع وصل به بیهوده مدار

کز دوست جز او نیست کسی برخوردار

هر کس زکمال او [ورا] نیست خبر

او در پس پرده مانده ما در پندار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۱ - الخوف

 

بردار نظر زدیگران تا خود باش

وز مکر خدا حذر کن و با خود باش

ور زانک نجات آخرت می طلبی

تو نیک شو و جمله جهان گو بد باش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۲ - الخوف

 

ماییم که دم عشق تو پیوسته زنیم

وز هجر تو دست بر دل خسته زنیم

وصل تو دری نمی گشاید ما را

پس سر همه عمر بر در بسته زنیم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۳ - الخوف

 

فریاد از آنچ نیست و می خوانندم

زاهد نیم و بزهد می خوانندم

گر زانک درون برون بگردانندم

مستوجب آنم که بسوزانندم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۴ - الخوف

 

تا ظن نبری کز آن جهان می ترسم

وز مردن وز کندن جان می ترسم

چون مرگ حقیقت است چرا ترسم ازو

من نیک نزیستم از آن می ترسم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۵ - الخوف

 

هرگز به وصال چون تو یاری برسم

بیرون زغمت به هیچ کاری برسم

زین سان که منم میان دریای فراق

هرگز بینی تا به کناری برسم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۶ - الخوف

 

انصاف همی دهم که بس بی کارم

عمری است که عمری به زیان می آرم

هنگام رحیل آمد و من بی حاصل

نه بدرقه ای نه زاد راهی دارم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۷ - الخوف

 

ماییم درِ هیچ صوابی نزده

با تو نفسی به هیچ بابی نزده

ترسم که به خاک در شوم باد به دست

بر آتش سودای تو آبی نزده

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۸ - الخوف

 

رخسار به خون دیده باید شستن

کانجا گل بی خار نخواهد رستن

با نیک و بد زمانه می باید ساخت

تا خود به چه زاید این شب آبستن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۹ - الرجاء

 

آنجا سخنی زهر نوایی نخرند

بی حاصلیی زهر گدایی نخرند

نومید مشو بهر چه داری پیش آی

کانجا همه چیزی به بهایی نخرند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۵۰ - الرجاء

 

بنیاد دل ما غم تو ویران کرد

ما را هوس عشق تو سرگردان کرد

زآنجا که تویی مگر که لطفی بکنی

پیداست کز اینجا که منم چه توان کرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۵۱ - الرجاء

 

با هر درمم اگر دو صد بدره بود

با مهر کرامت تو یک ذرّه بود

گر کفر همه وجود در من باشد

با بحر عنایت تو یک قطره بود

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۷۴
۱۲۷۵
۱۲۷۶
۱۲۷۷
۱۲۷۸
۶۴۵۴