اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۰ - اشکی چند بر افتراق هندیان
در گذشت از حکم این سحر مبین
کافری از کفر ، دینداری ز دین
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۰ - اشکی چند بر افتراق هندیان
تا فرنگی قومی از مغرب زمین
ثالث آمد در نزاع کفر و دین
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۱ - سیاسیات حاضره
آنکه بخشد بی یقینان را یقین
آنکه لرزد از سجود او زمین
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۱ - سیاسیات حاضره
عید آزادان شکوه ملک و دین
عید محکومان هجوم مؤمنین
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۲ - حرفی چند با امت عربیه
گرمی هنگامهٔ بدر و حنین
حیدر و صدیق و فاروق و حسین
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۲ - حرفی چند با امت عربیه
قوت از جمعیت دین مبین
دین همه عزم است و اخلاص و یقین
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۳ - پس چه باید کرد ای اقوام شرق
ای امین دولت تهذیب و دین
آن ید بیضا برآر از آستین
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۶ - مسافر وارد میشود به شهر کابل و حاضر میشود بحضور اعلیحضرت شهید
چشم صائب از سوادش سرمه چین
روشن و پاینده باد آن سر زمین
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۹ - روح حکیم سنائی از بهشت برین جواب میدهد
پرده بگذار آشکارائی گزین
تا بلرزد از سجود تو زمین
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲۰ - بر مزار سلطان محمود علیه الرحمه
گنبدی ، در طوف او چرخ برین
تربت سلطان محمود است این
ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۳۰ - در مدحِ حضرتِ مولای متقیان
گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین
گفتا حزین دلی که به مهری بود رهین
گفتم قرینِ رویِ تو باشد همی قمر
گفتا سهیل باشد اگر با قمر قرین
گفتم که آفرین به رخِ خوبِ یارِ من
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۷۸ - دو هدیه
آمد مرا دو هدیه چو دو قرص مهر و ماه
با نامهای دو چون دو طبق گوهر ثمین
از هیأت شریفه نسوان ری که باد
بر هیأت آفرین و بر این هیأت آفرین
یک نامه بود حاوی اشعار دل پسند
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۷۹ - سفر اصفهان
ای مهین خواجه در وزارت تو
خلق یک سر خوشند و من غمگین
دومه افزون بود که ننهادم
سر بی فکر و غصه بر بالین
بیت الاحزان شدست خانه من
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۲
بند کن آن رشه به قربوسِ زین
جفت بزن از سرِ زین بر زمین