گنجور

 
ایرج میرزا

آمد مرا دو هدیه چو دو قرص مهر و ماه

با نامه‌ای دو چون دو طبق گوهر ثمین

از هیأت شریفه نسوان ری که باد

بر هیأت آفرین و بر این هیأت آفرین

یک نامه بود حاوی اشعار دل پسند

یک نامه نیز حاوی افکار دل نشین

وان هر دو هدیه قوطی و گلدان نقره‌ای

چون سینه فرشته و چون نای حور عین

سیگارهای نخبه در آن قوطی قشنگ

گل های نازنین در گلدان نازنین

تأثیر کرده گفته من در دل بنات

زان پیش تر که رخنه کند در دل بنین

خوش گفت آنکه گفت که این جنس الطفند

حساس تر شوند لطیفان علی الیقین

جنس لطیف زود کند حس نیک و بد

جنس لطیف بیش کند درک مهر و کین

جنس لطیف جنس لطیف آرزو کند

در هم دود دو نور که گردد به هم قرین

هر چند مرد و زن ز هم آیند در وجود

لیکن هزار فرق بود بین آن و این

از سنگ نیز آینه زاید ولی کجاست

در سنگ آن صفای تن و پاکی جبین

زنبور و نحل هر دو ز یک گوهرند لیک

زنبور نیش آورد و نحل انگبین

این مهر از دو مدرسه بر من طلوع کرد

تحت مدیری دو زن عاقل متین

آن را لقب به نامه ندیم الملوک ثبت

وین درة المعالی بنوشته بر نگین

هر دو زنان کامله با کمال و فهم

پرورده شهور و بر آورده سنین

تا بر درند پرده جهل از رخ بنات

بیرون نموده دست شهامت ز آستین

تأسیس چند باب مدارس نموده اند

بی خواهش اعانه و بی منت معین

گردند گرد جوقه اطفال روز و شب

چون باغبان به گرد گل و سرو و یاسمین

امیدم آن که تا نبود نقطه در الف

تا با سه نقطه فرق بود بین سین و شین

از این دو پیر زن نشود خالی این اساس

وز این دو شیر زن نشود خالی این عرین

وان خواهران دینی من مادران شوند

اندر حفاظ عصمت و اندر پناه دین

بر زادگان دهند ز پستان علم شیر

زان پس که بوده اند به بطن هنر جنین

هم مهستی به عرصه بیارند هم هوگو

هم مصطفی کمال بزایند و هم لنین

تا آسمان بنازد شبها به اختران

نازد شبانه روز به این اختران زمین

مدح و ثنای من به عموم معلمات

خیر و دعای من به وجود معلمین

بر شعر من مخند به خشکی که خواجه گفت

کی شعر تر تراود از خاطر حزین