گنجور

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۱

 

گروهی سران چون سر گاومیش

دو دست از پس مردم و پای پیش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۴

 

نباید که یزدان چو خواندت پیش

روان شرم دارد ز کردار خویش

فردوسی
 

کسایی » دیوان اشعار » کتان و ماه

 

تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا

بر دلم گشت فزون از عدد ریشه‌ش ریش

ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند

نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟

کسایی
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۷۵

 

دارم گنهان ز قطره باران بیش

از شرم گنه فگنده‌ام سر در پیش

آواز آید که سهل باشد درویش

تو درخور خود کنی و ما درخور خویش

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۷۶

 

در خانه خود نشسته بودم دلریش

وز بار گنه فگنده بودم سر پیش

بانگی آمد که غم مخور ای درویش

تو درخور خود کنی و ما درخور خویش

ابوسعید ابوالخیر
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران

 

همه هرچ گفت آوریدند پیش

نهاد آن همه پیش دل خواه خویش

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

بمالید بر روی او روی خویش

رخ از هجرو ز درد، دل کرده ریش

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۱ - رفتن ورقه به یمن

 

سراسیمه گلشاه دل گشته ریش

خروشان بیامد بر یار خویش

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

بگفت ای فرومایهٔ تیره کیش

ترا بهتر از مال من جان خویش

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

کی هر گه کی آید غریبیش پیش

مرو را بداردش چون جان خویش

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۶ - باقی قصه ورقه و گلشاه

 

تو رفتی مرا در غم هجر خویش

رها کردی ای لعبت خوب کیش

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۶ - باقی قصه ورقه و گلشاه

 

چو شان زندگانی نماندست بیش

چگونه کنم زنده شان بیش ازیش

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۶ - باقی قصه ورقه و گلشاه

 

چو کردی وفا عمر را ای خدیش

ببینی تو شان زنده در پیش خویش

عیوقی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

صد بار زمن شنیده بودی کم و بیش

کایزد همه را هر چه کنند آرد پیش

در کرده خویش مانده ای ای درویش

چه چون کندی فزون زاندازه خویش

فرخی سیستانی
 

خواجه عبدالله انصاری » مقامات » بخش ۳۰

 

اندر دو جهان هر چه ترا آید پیش

مقبول نباشد آن ترا ای درویش

خواجه عبدالله انصاری
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

 

جان زخم سر زلف تو گرداند ریش

دل زان دو لب لعل تو می باید عیش

تا تیره نکردی ، ای نگار ، از لب خویش

یاقوت که به بود بها دارد بیش

ازرقی هروی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱ - آغاز

 

چنان ساخت هرچیز به انداز خویش

کز آن ساختن کم نیامد نه بیش

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴ - در نکوهیدن جهان گوید

 

چو خوانیست بر ره که هرکس زپیش

شود زود چون خورد از وبهر خویش

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶ - در صفت طبایع چهارگانه گوید

 

رهی وار گردش دوان کم وبیش

چو شاهی وی آرمیده بر جای خویش

اسدی توسی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵۶