لایفرق الا و صاف مابیننا

ان قلت لی ما کنت ایاک

که او اسپ اندر تک زور و رک

ز فرسنگی آهو بگیرد به تک

فتح آذربایجان امسال اینجا خوانده ام

فتح ترکستان و چین خوانم دگر سالت فرنگ

کز او بگذری بر خدای بزرگ

که دادش بزرگی خدای سترک

چنین گفت کای شاه باهوش رک

زهامون سواری بیامد سبک

به روز جوانی رسیدم به مرگ

نگه کن به بالین من تیغ و ترک

فرستاد زین گونه برگ بزرگ

به نزدیک آن پهلوان سترک

جهاندار دارای چرخ و فلک

پرستش ورا از سما تا سمک

همه راه با باز و با یوز و سگ

ز زنخجیر و از مرغ پرواز و تک

تن ما زیر جامه های تنگ

گشت تازه ز بادهای خنک

هرگز نبود خار بشوری چو نمک

وز کاه چگونه می بسازند کسک؟

میمون شد و فرخ و مبارک

به فراخت ز چرخ تاج تارک

هم دین محمدی و هم ملک

از عدل خدایگان اتابک

خورشید شهان مظفرالدین

[...]

به نزدیک ارژنگشاه بزرگ

بگفتند کای نامدار سترک

ستمکاره ارهنگ مانند دیو

که در گله افتد چه شیر سترک

ز ترکان همی تیر همچون تگرگ

ببارید بر جوشن و خود و ترک

یکی نامه فرمود نزد بهک

ز سر تا به پایان سخن بی نمک

ز سبزی و آب روان خنک

روان خردمند گشته سبک

ز قاقم هزار و هزار از فنک

شمردند در پیش او یک به یک

چو بگذشت صد سال و هشتاد و یک

دگر باره سورش نمود از فلک

چو خواهند باد و هوای خنک

در خاوران برگشاید سبک