آنک ترا شناخت شناخت اما کی شناخت و آنچ نمودی نشناخت، هر چند کی تو بودی که شناخت قدر از جلال که پرداخت؟ پس آنچ ترا شناخت لطف تو او را نواخت، و قرب تو او را بزدود و فرا ساخت. این گویندهٔ این اشارت، فکر تو با آب انداخت. مسکین او که بصنایع بشناخت. درویش او که او را از بهر احسان دوست داشت. بیهوده او که بحهد خود جست، او که او را بصنایع داند، و به بیم و طمع پرستد، و او که باحسان میدوست دارد، در محنت مناغذ برگردد. و اوکه بخویشتن جوید نایافته یافته پندارد. که او ترا بصنایع شناخت نشناخت، ازان با تو مزدوری ساخت. او کی باحسان دوست داشت نداشت، ازان در محنت راه شکایت برداشت. و او که پنداشت، کی ترا بخود یافت نیافت، او بیهوده را تعظیم و شریعت پرتافت.
عارف ترا بنور تو میداند، از شعاع وجود عبارت نمیتواند، محب ترا بآتش نور قرب میشناسد، در آتش مهر میسوزد. از ناز باز نمیبردارد خداوند یافت تو ترا دریافت میجوید، از غرقی در حیرت. طلب از یافته باز نمیداند. از صنایع آن جوی، که بران کویزد و از احسان آن جوی که ازان ریزد، یافت بر زبان خبر که آویزد؟
بوالعباس عطا٭ گوید: که معرفت دو معرفت است: معرفت حق و معرفت حقیقت «حق» فران راه نیست خلق را. امتناع صمدیت او و تحقیق ربوبیت او. او میگوید: ولا یحیطون به علماً خلق را طاقت آن نیست، وحد عظمت و کیفیت او کس را بآن ادراک نیست و احاطت را بآن راه نیست و دوگیتی در ذرهٔ از ان متلاشی است و ما قدروا اللّه حق قدره و سخن ابن عباس که گفت: هفت آسمان و زمین در کف رحمن کم از سپندان دانهٔ است.
کسی پرسید از شیخ الاسلام: که شناخت حق چون بود؟ گفت آنچ شناخت بیچون بود، آن شناخت یافتنست بود آن حیوة است نام و نشان آن یافت، آن شناخت خود پس تو آید، نه تو بآن میآید رفت.
وسئل ابوصالح عن المعرفة، فقال: متابعة المعروف قولاً و فعلاً و عزماً و عقداً. و قال الشبلی٭: ما احد عرف اللّه، قیل کیف؟ قال لوعرفوه ما اشتغلوا سواه.
و قال ابوالطیب السامری: المعرفة طلوع علی الاسرار بمواصلة الانوار. و قال الواسطی٭: المعرفة ما شاهدته حساً والعلم ما شاهدته خبراً.
و قال ابوبکر القبانی ماهیة المعرفة ماهیه المعروف. و قال عمرو الملکی المعرفة اصل الکل حال بعث فی القلوب من احوال الایمان. و سئل ابوالعباس السیاری٭: ما المعرفة؟ قال تجرد السر بخاطر الحق، لابخاطر النفس.
و قال الجنید٭: من عرف اللّه لا یکون مسروراً ابداً. و قال الشبلی٭: من عرف اللّه لا یکون مهموماً ابداً. و قال سهل٭ من عرف اللّه غرق فی بحر الحزن والسرور. و قال ابوالحسین الزنجانی: العلم دال علی اعمال الطاعات، والمعرفة دالة علی آفات الاعمال و قال الخراز٭: العارفون فانیون عن تدبیرهم من تدبیر الحق لهم.
و سئل بعضهم عن خلق العارف فقال: رویة لاعلم و عین لاخبر و مشاهدة لا وصف، و کشف لا حجاب، ماهم و لهم لا بایهم بل هم بالحق یصرفهم بتصریف الحق لهم و کلامهم نطق الحق علی السنهم و نظر هم نظر الحق بابصارهم. ژکذالک قال النبی حاکیاً عن ربه عز و جل: فاذا احببت کنت له سمعاً و بصرا، الحدیث.
سئل ذوالنون٭ عن عمل العارف: فقال النظر الیه فی کل حال. و قال ابوغیلان السمر قندی العارف: نفهم عن اللّه باللّه والعالم یفهم عن اللّه بغیره، لان الاشیاء کلها دلیل علی وحدانیته، فاذا وجد الواجد استغنی عن الدلیل.
و قال رویم٭: العارف مرآة اذا نظر فیها تجلی له مولاه. و قال الجنید٭: قلب العارف طاهر من کل دنس لانه یلاحظ ربه فی کل نفس.
و قال ابویزید٭ لکل واحد حال و لاحال للعارف لا نه محیت رسومه برسوم غیره و غیب آثاره بآثار غیره، فقام الجلیل لعبده بصفاته، دون شیء من عبده من غیره. و قال: لایزال العبد عارفاً مادام جاهلاً،
فاذا زال عنه جهله، زال معرفته. لبندار الحسین الارکانی٭
اذا ادعی العارفون معرفةً
اقر بالجهل ذاک معرفتی
و من قال قادر بقدرته
ظهرت بالعجز ذلک مقدرتی
ومن رآی وجده و وصلته
رایت فقد الجمیع موجدتی
فاین اینی و این اینهم
فان صابوا فذاک مأدبتی
و ان اجابوا برسم شاهدهم
فخر بقوا،فیجواب مسألتی
اما درجهٔ سدیگر از معرفت معرفت است مستغرق در محض تعریف نه استدلال و اجتهاد بآن پیوندد، و شواهد بران دلالت نکند، و بوسیلت مستحق نگردد. و آن سه رکن است:
یکی: مشاهدت قرب و صعود از علم و مطالعت جمع، و این معرفت خاص الخواص است. اما از قرب عبارت بهتان است و نحن اقرب الیه من حبل الورید. کی در حقیقت قرب حزاز قریب نماند که عقل و علم را دران راه نیست، و در نحن اقرب جز از قرب چیست؟که بهر چه غایت نهی ازان نزدیکترست. پس عبارت ببرید.
سرحادث برسید پس چه ماند؟ آنچ بود! در قرب سخن دراز است و کوتاه «است» شبلی گوید: ار مرا اختیار دهند در قرب و بعد «من» بعد گزینم پس گوید:
بعدک منی هو قرباک
افنیتنی منی بمعناک
لایفرق الا و صاف مابیننا
ان قلت لی ما کنت ایاک
وتحقیقک فیسری فنا جاک «لسانی»
فاجتمعنا بمعان وافتر قنا لمعان
فلئن غیبک العزة من لحظ عیان
فلقد ابصرک السر من الاحشاء دان
ولشیخ الاسلام قدس اللّه روحه فی معنی الجمع.
تجمعنا بمعنی وافترقنا
برسم الاسم توقیف عجیب
فمعنانا بلا رسم ولکن
اسامینا لمعنا نارقیب
فمافیجمعنا «الا» الاصطلام
و فی تفریقنا حسن و طیب
شناخت سدیگر شناخت صوفیانست که مرد بغایت آن رسیده بود ازان عبارت نتوان آن معرفت مهر است که آن یافتست در غفلت، آن در زبان ناید، کی جان ازان پر عبارت تهی. تملک روحی منک ملا و سوادی منک خالی. مرد هر که گوید او ورای آن بود، و آنکس که غایت او معرفت او ایذ که ازان گوید، او ورای آن بود. اینان که اصل این کارند، او میشناسد «نه بشواهد و دلایل میشناسد، که باو میشناسد» باولیت او، و وحدانیت او، ورسته از حوادث وجود، و آن ویرا ملک و زندگانی که میشناسد و میبیند. هر که اولیت اوبدانست، درو درماند. و هر که او بدید وزو بماند. و هر کرا طریق صافی شد با او بماند وخود نماند.
تصوف همه اینست، در معرفت این جوانمردان نه میم است و نه عین، و نه را و نهفا و نهتا. تا کی آن التقا و نظر است در عین وجود در مکانت وصال،رسته از خاک و آب آنکس که آن معرفت دارد، آب دیدار در وی بشود، که خود دیدهٔ دارد، و دیدار مه از دیده. و دیدار او را بهمه میباید دید، جز بدیدهٔ عرفان نتوان دید، وقت بود که چیزی بینند، کی نه آن آنکس بود پس آن مه کی ملک خود بیند. او که اللّه بیند، باحورا آید، پس دیدار او اللّه نشناسد، او را میبباید شناخت شناخت شناسی که ذکر بر فردانیت جمع کند، و معرفت بر وحدانیت جمع کند، و قصد در قرب جمع کند، وجد بگذارد و وجود گیرد. اصطفا را داد دهد. استجاب را اجابت دهد. داری شناختی که دران شناخت، هفت اندام دیدهور گردد، و هر موی زبان گردد، آب و خاک هزیمت گردد، «ابد در ازل پیوندد، و بهانه در میانه هزیمت گردد»
یشوق من طواه طول عهد
و یذکر حین ینسی او یغیب
و قدا صفیتنی بالود منی
فما للشوق عندی من نصیب
فکل السن فیها عیون
و اذان سوامعها قلوب
کسی پرسید از شیخ الاسلام: که شناخت حق چون بود؟ گفت آن بود، که مرد از حق پر بود، یعنی پر زحیرت و عرفان و ناز، و از آدم و خود تهی.
شیخ الاسلام گفت: که در اخبار آرند که اللّه تعالی فراموسی گفت یابن عمران! اعرفنی فان لم تعرفنی فتعرف الی، فان لم تتعرف الی، فتعلق بیمعرفتک ایای، اذا اقبلت وحدانیتی اذ قذفتها فی قلبک ولها فی قلبک علم لا یخفی بیان. گفت یابن عمران!
مرا بشناس ارنتوانی آشنائی فراده، ارنتوانی درمن آویز من بمگذار! دانی کی من بشناسی که فردا نیت من بدانی و بپذیری. که من نور خود در دل تو قدح کنم یعنی در دل تو او گنم و تا دانی که من آن کنم، ترا شک نماند. انرا نشانی است روشن «تر، از روز روشن» که بر تو پوشیده نبود نور آن وضیای آن. شوب و شک از دل تو بیرون کند گر آن نبود آشنائی فراده و آشنائی جوی از من.
آشنائی دانی چیست؟ یاد داری دستهاء برو نعمت من برخود، و عطاهاء بینهایت و منتهاء میبینی تا مهر برمن نهی، ارنتوانی در من آویز. در من اویختن دانی چیست؟ که ترا خوانم پاسخ دهی پسر عمران! بشناسم تا قدر دانی چیست؟ که ترا خوانم پاسخ دهی پسر عمران! بشناسم تا قدر تو در ملکوت بقا مقدس کنم، از شراب قدس در ملکوت نور سیراب کنم و از شراب بقا شربت دهم.
پسر عمران! که با من مناجات کنی از حد خود بر مگذر.
شیخ الاسلام گفت: دانی که حد چیست؟ نیستی خود بدیدن و هستی او بشناختن. این سدیگر معرفت وجود است از عین جود نه ببذل مجهود. درین معرفت احوال نیست. این معرفت ورای احوال است، و عارف درین معرفت گوم و صفاء معرفت معلوم. چنانک از ذوالنون٭ پرسیدند: که عارف که بود؟ گفت: کان ههنا فذهب.
از یحیی معاذ٭ پرسیدند از صفت عارف گفت: رجل معهم باین منهم، و قال مرة اخری: عبد کان فبان.
سمت شیخ الاسلام یقول: الحق اراد الی امتناع نعوته و علو عزته ان یعرف، فتعرف فعرف لا بعلم یظهره العبارة و لا سبب یبقیه الاشارة و لا بنعت قبلت به، بل معرفة و قعت قهراً، فاوجبت جمعاً فلم یدع رسماً فصارت فیالرسم جحدا و قام فی الحقیقة حقاً وانشدنا لنفسه:
ان کان ربی قد خزی حباً
کل مامنه نخزی فحمدی له
لا تکتب الا بحر تفسیر ما
او دعه قلبی و تأویله
لأ ملک حلول تنزیله
و شاطن اشرب تسویله
سبحان من عرفنی قربه
سبحان الهمنی قیله
و قال شیخ الاسلام:
وجدانک فقدان٭ کما ذکرک نسیان
و طلابک وسنان٭ فمطلوبک سکران
و عرفانک فرقان٭ فوصافک حیران.
و واسطی٭ «باز» گفته و پسندیده که کسی گفت از مشایخ: «من ذکر» فقد اقتری، و من صبرب فقد اختری و من عرف فقد ابتری. هر که او یاد کرد او را برآورد، و هر که و رو صبر کرد وزو میکاوید و هر که او بشناخت ازو ببرید. یعنی که میگوید و میپندارد و دعوی میکند کی من ویرا بشناختم بحدود عزت او، او را نشناخته، کی بحقیقت او او خود را شناسد. و وی خود داند که ان دانش بر علم ربوبیت کویزد آن معرفت که حق تعالی مستحق آن ایذ از آدمی بنیاد. اما آدمی «را» بلطف خویش در طریق کرم معرفت بداد، او را ازان بنشکست او ایذ کی عجز بنده از معرفت، معرفت میانگارد. چنانک بوبکر صدیق گفته: سبحان من لم یجعل للخلق طریقاً الی معرفته الا بالعجز عن معرفته.
و مصطفی میگفت: لا ابلغ مدحتک و لااحصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک آنرا میگوید: و لا یحیطون به علما و ماقدرو واللّه حق قدره
و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً چندانک مبلغ علم تست بمقدار طاقت تو. شناخت نشناخت. پس چون بود حال او که خود نشناخت؟ و شاه کستکانی و نصر آبادی٭ با یکدیگر خلاف کردند. یکی گفت ازیشان «دو» که او را بحقیقت بتوان شناخت ددیگر گفت: که نتوان شناخت.
شیخ بواسحق ترازو گر گفت: که هر دو راست گفتند آن کس که گفت: که نتوان شناخت آن حقیقت معرفت حق او ایذ که او بآن نشناسد، مگر که او خویشتن بحقیقت داند. و او که گفت: که شناسد راست گفت، آن شناخت عام بود که جز ازو خدای نیست، و انباز نیست و تشبیه نیست و او یگانه است. آنست که او میشناسد بخبر و صنایع.اما امام او بود که حیلت کند تا مرید نومید نماند و او گفت، کنت و کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف پس قوم است که میّناسد یعنی او ابا او نه بخود و بخبر که بشناخت و تعرف و ما قدرو واللّه.
نجوت والحمدللّه رب العالمین
والعاقبة للمتقین و لاعدوان الا علی الظالمین
وصلی اللّه علی سیدنا محمد و آله و صحبه اجمعین
الطیبین الاطهار المنتجبین
الاخیار و سلم تسلیما کثیراً
و وقع الفراغ من تحریره
العبد الضعیف الراجی
الی رحمة اللّه تعالی
دستاش بن عبداللّه
فی لیلة الجمعه
ثامن عشر
شعبان
من شهور سنه احدی و سبعین و ستمائه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متنی که ارائه شده، به بحث درباره شناخت و معرفت خدا پرداخته و به نظرات و آرا عارفان و بزرگان دین اشاره میکند. نویسنده به طور خاص به دو نوع معرفت اشاره دارد: معرفت حق و معرفت حقیقت حق. این معرفتها به عمق و پیچیدگیهای روحانی اشاره دارد و به عجز انسان در درک تمام ابعاد خداوند تاکید میکند.
ویژگیهای عارفان، از جمله خلوص نیت، دیدن نشانههای خدا در خلق و تلاش برای درک معنویات از طریق عشق و محبت به خدا، در متن گنجانده شده است. همچنین ذکر شده که حقیقیترین معرفت، فراتر از کلمات و تعاریف است و به تجربه و مشاهده باطنی وابسته است.
در نهایت، متن به این نکته میرسد که شناخت حقیقی خداوند به تلاش و جستجوی درونی نیاز دارد و اینکه انسان باید خویشتن را از هر خودخواهی و تعلقات دنیوی رها کند تا به این شناخت دست یابد.
هوش مصنوعی: شخصی، تو را میشناسد، اما نمیداند که واقعاً کیستی و آنچه که از خود نشان میدهی را نمیشناسد. هرچند تو کیستی که به واقعیت خود آگاه باشی و از جلال و عظمت خود آگاه شوی؟ پس آنچه که او از تو میشناسد، لطف تو به اوست که او را نوازش میکند و نزدیکیت او را آرام و خوشحال میسازد. این اشارهگر، اندیشه تو را با آب میرقصد. شخص بیچارهای که در صنعتها دقت کرده، و درویشوار کسی که از روی محبت به تو نگاه میکند. فرد بیهودهای که به دنبال خود میگردد، آن کسی که تو را در صفتهای مختلف میبیند و در ترس و امید به تو وابسته میشود. کسی که با محبت تو را دوست دارد، در درد و سختیهای زندگی به تو رجوع میکند. آن که بر این باور است که تو را به دست آورده، در واقع هنوز نیافته و فکر میکند یافته است. او که تنها به خود تکیه میکند، در حقیقت تو را نمیشناسد و بر مبنای فهم نادرست خود، خود را به زحمت انداخته است. کسانی که به خیال خود با عشق و محبت با تو رفتار میکنند، در سختیها به شکایت رو میآورند.
هوش مصنوعی: عارف به نور تو آگاه است و نمیتواند وجود خود را از شعاع آن جدا کند. دوستدار تو با حرارت عشق و نزدیکی به تو را در آتش محبت احساس میکند و در این آتش میسوزد. خداوند برای به دست آوردن وجود تو هیچگاه از ناز و کرشمهی تو دست نمیکشد و تو را در میان حیرتها جستجو میکند. او از آنچه یافته است، غافل نمیشود و به دنبال آن است که در کنار محسنات و خوبیات، آنچه که بر زبانها میآید، بر سرنوشت تو نیز تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: بوالعباس عطا میگوید که شناخت به دو نوع تقسیم میشود: شناخت حق و شناخت حقیقت. شناخت «حق» برای مخلوقات ممکن نیست؛ زیرا وجود او به گونهای است که هیچکس نمیتواند به عمق آن پی ببرد و هیچ کس نمیتواند عظمت و کیفیت او را درک کند. هیچکس نمیتواند به تمامیت او احاطه پیدا کند و همهچیز در دید او به صورت ذرهای نابود است. همچنین، در قرآن آمده است که مخلوقات نمیتوانند خدا را آنطور که شایسته است، بشناسند. ابن عباس نیز گفته است که هفت آسمان و زمین در برابر عظمت خداوند مانند دانهای در کف رحمن هستند.
هوش مصنوعی: کسی از شیخ الاسلام پرسید که شناخت حقیقت چگونه است؟ او پاسخ داد که شناخت حقیقی آن چیزی است که بیهیچ قیدی و شرطی دریافت میشود. این شناخت همان زندگی است و نشاندهنده آن چیزهایی است که فهمیده میشوند. این شناخت خود به خود به انسان میآید، نه اینکه انسان به آن برود.
هوش مصنوعی: ابوالطیب سامری میگوید: دانایی به معنای دستیابی به اسرار از طریق ارتباط با نورها است. همچنین الواسطی بیان میکند که دانایی چیزی است که با حواس خود مشاهده کردهای و علم به اطلاعاتی اشاره دارد که از راه اخبار و گزارشها به آن دست یافتهای.
هوش مصنوعی: ابوبکر قبانی گفت که ماهیت شناخت، همان ماهیت معروف است. عمرو ملکی نیز بیان کرد که شناخت، اصل همه چیز است و حالتی است که در دلها از حالات ایمان پدید میآید. از ابوالعباس سیاری سؤال کردند: تعریف شناخت چیست؟ او پاسخ داد که شناخت، رهایی روح از فکرهای دنیوی و تمرکز بر حقیقت است، نه بر نفس خود.
هوش مصنوعی: ابن جنید میگوید کسی که خدا را بشناسد هرگز خوشحال نمیشود. شبلی نیز بیان میکند که کسی که خدا را بشناسد هرگز نگران نمیشود. سهل معتقد است کسی که خدا را بشناسد در دریایی از غم و شادی غرق میشود. ابوالحسین زنجانی میگوید علم نشانهای از انجام کارهای نیک است، در حالی که معرفت نشانهای از آفات اعمال است. خراز نیز میگوید عارفان از تدبیر خود فانی میشوند و به تدبیر حق مشغول هستند.
هوش مصنوعی: یکی از شخصیتهای عارف در پاسخ به سؤال درباره ویژگیهای عارفان گفت: آنها دارای بصیرتی هستند که به علم نمیرسد، چشمی دارند که به خبر نایل نمیشود و مشاهداتی دارند که قابل وصف نیستند. آنها بدون حجاب به حقیقت مینگرند و در حالتی هستند که خود را فراموش کردهاند و تنها با حق ارتباط دارند. گفتار آنها، بیان حقیقت است که از زبانشان جاری میشود و نگاهشان، نگاهی است که با بصیرت به حق مینگرد. همچنین، پیامبر (ص) از جانب خداوند نقل کرد که: "زمانی که من محبوب او شوم، او به عنوان گوش و چشم من میشود."
هوش مصنوعی: ذوالنون درباره عمل عارفان سؤال شد و پاسخ داد که در هر حال باید به خدا توجه کرد. همچنین ابوغیلان سمرقندی، یک عارف، گفت: ما از خدا با خدا فهم و درک پیدا میکنیم، اما دیگران باید به وسیله چیزهای دیگر او را درک کنند. زیرا همه چیزها نشانهای از یگانگی خدا هستند و وقتی کسی به حقیقت برسد، دیگر نیازی به نشانه ندارد.
هوش مصنوعی: عارف مانند آینهای است که وقتی در آن نگاه میکند، تجلی و نور پروردگارش برای او نمایان میشود. همچنین، جنید گفته است که قلب عارف از هر آلودگی پاک است، زیرا او در هر نفس و لحظهای به یاد خداوند و مشاهده اوست.
هوش مصنوعی: ابو زید گفت: هر فردی حال خاص خود را دارد و برای عارفان، حالتی وجود ندارد، زیرا نشانههای او با نشانههای دیگران مختلط نمیشود و آثار او با آثار دیگران تغییر نمیکند. خداوند برای بندهاش با صفات خود حضور دارد، بدون اینکه از ویژگیهای بندهاش چیزی کم شود. او همچنین گفت: بنده تا زمانی که نادان باشد، همواره عارف خواهد بود.
هوش مصنوعی: زمانی که جهل از بین برود، آگاهی نیز از میان میرود.
هوش مصنوعی: اگر عارفان ادعای شناخت و معرفت کنند، من به ignorance خود ایمان دارم؛ این همان معرفت من است.
هوش مصنوعی: هر که بگوید که با قدرتش میتواند همهچیز را انجام دهد، در واقع ناتوانیاش را نشان میدهد و این خود به نوعی یک قدرت است.
هوش مصنوعی: اگر کسی را که دوست دارم ببیند و با او وصالی داشته باشد، به راستی احساس میکنم که همه چیزهایی را که گمشدهام، پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: بنابراین هر جا که من باشم و آنجا هم کسانی باشند، اگر به درستی عمل کنند، آنجا محل ادب و تربیت من خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر با امضا و نشانی از خود پاسخ دهند، به خود میبالند و در پاسخ به سؤال من اینگونه رفتار میکنند.
هوش مصنوعی: درجه دیگری از شناخت وجود دارد که فقط به تعریف وابسته است و نه به استدلال و تفسیر. این نوع شناخت، شواهدی برای اثبات ندارد و به وسیله آن نمیتوان به حقایق دست یافت. این نوع شناخت سه رکن دارد.
هوش مصنوعی: یکی از موضوعاتی که مورد توجه قرار میگیرد، مشاهده نزدیکی و صعود به دانش و آگاهی جمعی است، که این نوع شناخت خاص افراد خاصی است. اما در مورد نزدیکی، باید گفت که این یک توهم است و در واقع گفته شده است که ما به او نزدیکتر از رگ گردن هستیم. ولی حقیقت این است که هیچ قربی وجود ندارد که عقل و دانش در آن جا نداشته باشند، و در بیان نزدیکتر بودن به او جز از این نزدیکی چه چیزی میتوان گفت؟ بنابراین باید این نکته را در نظر داشت.
هوش مصنوعی: وقتی به حادثهای رسیدید، دیگر چه میماند؟ آنچه بود، همین بود! در نزدیک شدن به حقیقت، سخن بسیار است، اما میتوان آن را خلاصه کرد. شبلی میگوید: اگر به من اختیار بدهند که بین نزدیکی و دوری انتخاب کنم، من نزدیک بودن خودم را انتخاب میکنم.
هوش مصنوعی: بعد از تو، من را در نزدیکیات نابود کردی، گویی تنها با معنا تو وجود دارم.
هوش مصنوعی: میگوید هیچ چیز ما را از یکدیگر جدا نمیکند، اگر بگویی که من با تو نبودم.
هوش مصنوعی: و حقیقت وجودت در فانی شدن تو پنهان است. زبان من به تو اشاره میکند، پس ما با معانی مشترک جمع میشویم و از معانی مختلف جدا میشویم.
هوش مصنوعی: اگرچه عزت تو از دیدن تو پنهان است، اما به راستی که رازهای درونت روشن و مشخص است.
هوش مصنوعی: ولشیخ الاسلام قدس اللّه روحه به بررسی مفهوم جمع پرداخته است.
هوش مصنوعی: ما در یکجا گرد هم آمدیم و به خاطر نامهای خاصی که داریم، به طرز عجیبی از هم جدا شدیم.
هوش مصنوعی: ما بیهیچ نشانی در عشق آمدهایم، اما نامهای ما گویای شوق و احساس ماست.
هوش مصنوعی: در جمع ما جز جدل و جدایی نیست و در پراکندگیمان، زیبایی و خوبی نهفته است.
هوش مصنوعی: شناختی وجود دارد که مختص صوفیان است و شخصی که به آن دست یافته، به اوج معرفت رسیده است. این نوع معرفت فراتر از کلمات است و نمیتوان به آسانی آن را بیان کرد. در حقیقت، آن معرفت در غفلت فهمیده میشود و روح انسانی در آن پر میشود. هر کس که تصور کند ورای این معرفت است، در واقع خود را از آن محروم کرده است. کسانی که اساس این مسیر را درک کردهاند، به شناختی عمیق از حقیقت دست مییابند، نه از طریق برهان و دلیل، بلکه از طریق تجربه مستقیم و اتصال به او. آنها به وحدت وجود دست مییابند و از حوادث و دگرگونیهای دنیا فراتر میروند. هر کسی که به اصل او آگاه باشد، در آنجا متوقف میشود و هر کس او را مشاهده کند، نمیتواند از او جدا شود. آن که راهی خالص به سوی او پیدا کند، در کنار او قرار میگیرد و خود را فراموش میکند.
هوش مصنوعی: تصوف به معنای درک عمیق و شناخت راجع به حقیقت هستی است. در این مسیر، مرزهایی همچون حرف و واژه وجود ندارد و آنچه اهمیت دارد، تجربه و بینش عمیق در وجود و وجودی است که به وحدت و اتحاد میرسد. کسی که به این معرفت دست پیدا کرده، دیگر محدود به ماده و دنیا نیست و به آب روشنای آگاهی بدل میشود. در این حالت، او میتواند حقیقت را ببیند و باید دید او را با چشمی عرفانی، نه با چشم ظاهری. هنگامی که چنین شناختی حاصل شود، فرد به مرتبهای میرسد که درک حقیقی از وجود و عدم پیدا میکند و میتواند بکوشد تا به قرب و نزدیکی به حق دست یابد. در این قدم، درک او از عالم و شناخت عمیق از وحدت در وجود در میآید و به حقیقتی متصل میشود که از آن فراتر نمیتوان رفت.
هوش مصنوعی: عشق من به تو آنقدر عمیق است که با گذشت زمان یا فراموشیات هم از یاد نمیرود.
هوش مصنوعی: تو با احساسات و عشق خود مرا عمیقاً تحتتأثیر قرار دادهای، اما برای من دیگر شوق و هوسی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که در زبانها و گفتارها، نشانههایی از احساسات و درک عمیق وجود دارد و گوشها و قلبها به این نشانهها گوش فرا میدهند و میفهمند.
هوش مصنوعی: کسی از شیخ الاسلام پرسید: شناخت حق چگونه است؟ او پاسخ داد: اینگونه است که انسان باید از حق پر شود، به این معنا که پر از حکمت، معرفت و شناخت باشد و از خود و خودخواهی خالی باشد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: در اخبار آمده است که خداوند به موسی فرمود: ای پسر عمران! مرا بشناس، اگر مرا نشناسی، دربارهام تحقیق کن، و اگر هنوز نتوانی مرا بشناسی، به معرفت خودم به من تعلق بگیر. وقتی به یکتاییام توجه کنی، آن را در قلبت میافکنم و در قلبت علمی نهفته است که بیان آن پنهان نیست. او گفت: ای پسر عمران!
هوش مصنوعی: مرا بشناس، ای کسی که با من آشنا هستی، این نزدیکی را از من دور مکن! آیا میدانی چگونه میتوانی به شناخت من برسی تا فردا نیت مرا بدانی و بپذیری؟ من میخواهم نور خود را در دل تو بنشانم و تو را از وجود خود آگاه کنم. تا زمانی که متوجه آن شوی، هیچ شکی در دل تو باقی نخواهد ماند. نشانهای واضح و روشن وجود دارد که بر تو پوشیده نبوده و نور آن به خوبی قابل درک است. اگر این آشنایی نبود، تردید و دوگانگی از دل تو خارج نمیشد.
هوش مصنوعی: آشنایی با دانش چیست؟ آیا به یاد میآوری که چگونه نعمتهای من بر تو جاری است و عطایای بیپایان من را میبینی؟ تا زمانی که مهر و محبت خود را بر من بگذاری، آیا میتوانی به من آویزان شوی؟ درک این آویختن چیست؟ من تو را صدا میزنم، پاسخ بده پسر عمران! تا بشناسم که چه قدر آگاهی داری؟ من تو را صدا میزنم، پاسخ بده پسر عمران! تا توجه تو را در دنیای باقی برای من مقدس کنم، از شراب مقدس در ملکوت نور سیرابت کنم و از شراب بقا به تو بنوشانم.
هوش مصنوعی: ای پسر عمران! هنگامی که با من سخن میگویی، از مرز خود فراتر نرو.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان میکند که حد و مرز چیست. او میفرماید که آگاهی واقعی به معنای درک و شناخت هستی الهی و نادیده گرفتن خود است. این آگاهی در واقع نوعی شناخت از وجود است که از خلوص و بخشش ناشی میشود، نه از تلاش و کوشش. در این سطح از شناخت، احوال و افکار بیمعنا هستند و این نوع آگاهی فراتر از حالات و احساسات است. در این آگاهی، درک و شفافی وجود دارد. به گونهای که از ذوالنون پرسیدند عارف کیست، او پاسخ داد: "او اینجا بود و اکنون رفته است."
هوش مصنوعی: از یحیی معاذ پرسیدند که عارف چه ویژگیهایی دارد، او گفت: مردی است که در میان مردم است اما با آنان یکی نیست، و در بیان دیگری افزود: او بندهای است که خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام میگوید: حق به گونهای است که اراده کرده تا علو و بزرگیاش شناخته نشود. بنابراین، شناختی به وجود آمد که نه از طریق علم و گفتار، و نه از طریق نشانهای باقیمانده، نه از توصیفی که پذیرفتهشده باشد، حاصل شد. بلکه این شناخت به صورت ناخواسته و قهری ایجاد شد و به جمعآمدگی انجامید و دیگر نشانهای از آن باقی نماند که به انکار تبدیل شد. در واقع، حقیقت وجود داشت و به خودی خود به شعر و احساس پرداخته است.
هوش مصنوعی: اگر پروردگارم عشق را در دل من پنهان کرده باشد، پس باید برایش شکرگزاری کنم.
هوش مصنوعی: تنها به بحث تفسیری نپرداز، یا اینکه قلبم را درک کن و به تأویل من گوش ده.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع میپردازد که هر چیزی در عالم وجود، شرایط و ویژگیهای خاص خود را دارد و نمیتوان به سادگی به آن دسته از چیزهایی که به طبیعت و تناسب خود نمیخورند، نزدیک شد یا آنها را درک کرد. در واقع، هر پدیدهای نیازمند شناخت دقیق و مناسب خود است تا مفهوم واقعیاش روشن شود.
هوش مصنوعی: پاک است آن کسی که مرا از خود نزدیک شناخت، پاک است آنکه به من الهام کرد تا سخنش را بیان کنم.
هوش مصنوعی: در دل خود احساس کمبود میکنم، مانند این که فراموشی به سراغت آمده است. تو در حقیقت دارایی ارزشمندی هستی، اما من در حال غرق شدن در شگفتی و شادی تو هستم.
هوش مصنوعی: و آگاهی تو شاهدی بر حقایق است، پس حالت تو در شگفتی و حیرت است.
هوش مصنوعی: و واسطی به نام «باز» گفت و پسندید که یکی از مشایخ گفت: «هر که ذکر کند، برتر میرود؛ و هر که صبر کند، برگزیده میشود؛ و هر که بشناخت، از او جدا میگردد.» به این معنا که هر کس او را یاد میکند، به مقام بالاتری میرسد، و هر که در برابر او صبر کند، از او میگریزد و هر که او را بشناسد، از او دور میشود. و این بدان معناست که اگر کسی ادعا کند که او را تا حدود عزت و مقامش شناخته، در حقیقت او را نشناخته است، چون تنها خداست که ذاتش را بهخوبی میشناسد. این شناخت که از طرف خداوند به انسان عطا میشود، از طرف بنده بر اثر عجز و ناتوانیشان در شناخت حقیقت به وجود میآید. چنانکه ابوبکر صدیق گفته است: «سبحان الله، کسی که برای مخلوق هیچ طریقی به سوی شناخت خود قرار نداده مگر از طریق ناتوانی از شناخت خود.»
هوش مصنوعی: مصطفی میگفت: من توانایی ندارم که تو را بهخوبی توصیف کنم و نتوانم تمام صفات نیکوی تو را بشمارم. تو همانطور هستی که خودت در وصف خود گفتی. و هیچکس نمیتواند بهطور کامل به علم و قدرت تو دست یابد، و هیچکسی نمیتواند بهطور صحیح تو را درک کند. خداوند بهراستی که شایسته ستایش است.
هوش مصنوعی: ما آنقدر از دانش به ما داده شده که فقط کمی از آن است، و میزان دانش هر کس به اندازه توانایی اوست. شناخت و ندانستن با هم وجود دارند. حال اگر کسی خود را نشناسد، چه حالتی خواهد داشت؟ شاه کستکانی و نصر آبادی با یکدیگر در مورد این مسئله اختلاف کردند. یکی از آنها گفت: «دو» که به حقیقت قابل شناخت است، اما دیگری گفت: «نتوان شناخت».
هوش مصنوعی: شیخ بواسحق گفت: هر دو نفر حق را گفتند. کسی که اظهار داشت نمیتوان حقیقت معرفت حق را شناخت، درست میگوید، زیرا کسی که به حقیقت او آگاه نیست، نمیتواند او را بشناسد، مگر اینکه خود حقیقت را درک کند. و آن کسی که گفت میشناسد، نیز درست گفت، چرا که آن شناخت عمومی است که جز از خدا کسی را نمیتوان شناخت و او یگانه است. او تنها کسانی را میشناسد که از طریق اخبار و هنرها به این شناخت رسیدهاند. اما امام وظیفه دارد به گونهای رفتار کند که مریدان ناامید نشوند. او گفت: "من گنجی پنهان بودم و دوست داشتم شناخته شوم." مردمی هستند که او را میشناسند، یعنی او را به خود و نه به خبرها میشناسند که درک و شناسایی واقعی را به وجود آورد، و ما نیز قدرت شناخت این حقیقت را نداریم.
هوش مصنوعی: نخستین ستایشها مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است.
هوش مصنوعی: عاقبت و سرانجام خوب برای پرهیزکاران خواهد بود و هیچ تعدی و ظلمی جز بر ظالمین روا نیست.
هوش مصنوعی: درود و سلام بر حضرت محمد و خانواده و یاران او.
هوش مصنوعی: خالصان پاک و برگزیدگان.
هوش مصنوعی: بهترین گزینهها و تسلیم صادقانه و فراوان.
هوش مصنوعی: و نوشتن آن به پایان رسید.
هوش مصنوعی: عبد ضعیف امیدوارهنده
هوش مصنوعی: به رحمت خداوند متعال.
هوش مصنوعی: دستاح بن عبداللّه
هوش مصنوعی: در شب جمعه
هوش مصنوعی: من در سال هفتاد و یکم هجری قمری به دنیا آمدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.