گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد

 

نخستین گفت کای فرهاد چونی

چرا چندین ز عشق او زبونی

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۷ - نامه نوشتن شیرین به خسرو به تعزیت مریم

 

شنیدم کز غم مریم زبونی

زبان پر ناله و دل پر زخونی

سلیمی جرونی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۰

 

ایخواجه که از خلق بمال افزونی

وز کوکبه صد برابر گردونی

از دوش اگر نیفکنی بار زکوة

در خاک فرو روی اگر قارونی

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲

 

ای دل به غم فراق دایم خونی

وی جان بامید وصل جانان چونی

شوقت همه روزه بیشتر میگردد

زان رو که بعشق هر زمان افزونی

اسیری لاهیجی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۶ - در ستایش حضرت علی «ع»

 

جهان را طی کند چندی و چونی

کلاهش را طراز آید « سلونی »

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۵ - فی العلم النافع فی العماد

 

زایل نکند ز تو مغبونی

نه «شکل عروس» و نه «مأمونی»

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۵ - فی العلم النافع فی العماد

 

علمی که نسازدت از دونی

محتاج به آلت قانونی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

زایل نکند ز تو مغبونی

نه شکل عروس و نه مامونی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

علمی که نسازدت از دونی

محتاج به آلت قانونی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

تحمل را به خود کن رهنمونی

نه چندانی که بار آرد زبونی

شیخ بهایی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

نظام دین و دینا قره العین رسول الله

که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی

به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی

اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی

شدم در فکر تا گویم تاریخ فوتش را

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸

 

من و تا روز، هر شب در فراق چشم میگونی

به دل پیکان پر زهری، به لب پیمانه خونی

ز عکس عارض جانان، شود هر ذره خورشیدی

ز خوناب سرشک من، شود هر قطره جیحونی

مخوان افسانه وز من پرس اوضاع محبت را

[...]

قدسی مشهدی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰

 

مرا آورده بر سر لشکر سودا شبیخونی

که از هر قطره خونم سر برون آورد مجنونی

عجب نبود اگر مینا کند با خم سرافرازی

که خود را هر حباب باده پندارد فلاطونی

قدم از کوچه ارباب دولت کوته اولی تر

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۵

 

به خواب آمد مرا لیلی وشی چون سرو موزونی

شدم بیدار هر مو بر سرم شد بید مجنونی

می گل پیرهن را با توجه شیر می سازم

ز قرص ماهتاب آورده ام بر دست صابونی

کجا می می کشیدی ای مه عاشق نواز من

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در تهنیت تخت حضرت فردوس مکانی

 

همه با عقل و دانش ذوفنونی

بنای ملک را هر یک ستونی

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۳

 

دل دیوانهٔ عشق تو از هر قطرهٔ خونی

کند در دشت وسعت مشربی ایجاد مجنونی

بود جان خود در جسم خاکی از می گلگون

که هر خم را در این میخانه می بیدم فلاطونی

به یاد آید ز برگ لاله ام در ساحت گلشن

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۴

 

به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی

زمین چاره تنگ و بر سر افتاده‌ست گردونی

نه شورواجب است اینجا و نی هنگامهٔ ممکن

همین یک آمد ورفت نفس می‌خواند افسونی

ز اوضاع سپهر و اعتباراتش یقینم شد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۵

 

معراج ماست پستی‌، اقبال ما زبونی

عمری‌ست‌ کوکب اشک می‌تابد از نگونی

از ذره تا مه و مهر در عاجزی مساوی‌ست

اینجا کسی ندارد بر هیچ‌کس فزونی

یک‌ گل بهار دارد این رنگ و بو چه حرف‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۱

 

کشیدی تیغ و ساغر، گشتی آتش، گفتیم چونی

سرت گردم چه سانم؟ زندگی را تشنهٔ خونی

اگر خواهی بگو تا آستین از پیش بردارم

که در هر دیده دارم از فراقت رود جیحونی

به جیب قاصد اشکی، به صد حسرت روان کردم

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode