گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۲

 

زمستان ز مستان نبیند زبونی

و گر خود بلا بارد از ابر خونی

زمستان بهاریست آنجا که باشد

شراب ارغوانی، سماع ارغنونی

ز شر زمستان شرابت رهاند

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۸ - در سبب مرگ طبیعی

 

تن او باشد اندر افزونی

متفاوت به چندی و چونی

اوحدی
 

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۸ - مثال

 

چو تو در دست نفس خود زبونی

منال از دست شیطان برونی

شیخ محمود شبستری
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

دی دیده به دل گفت که چرا پر خونی؟

ز آن سلسله زلف چرا مجنونی؟

من دیده‌ام از برای او پر خونم

آخر تو ندیده‌ای، چرا پر خونی؟

سلمان ساوجی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

جنون فوق عایات الجنونی

جنون من حبیب ذوالفنونی

بعشقت زان زهر مجنون فرونم

که در خوبی ز هر لیلی فزونی

برون از خویشتن عمریت جستم

[...]

شمس مغربی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

ای عور شده ز کسوت بیچونی

برحسن و جمال خوشتن مفتونی

فی الجمله اگرچونی،اگر بیچونی

در هر صفتی که بینمت موزونی

قاسم انوار
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

ای عشق که با هزار چون بی چونی

از هر چه گمان برند ازان بیرونی

هفتاد و دو ملت آنچه گفتند تو را

هستی همه و از همه هم افزونی

جامی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode