گنجور

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۳۴ - رفتن اهل‌بیت رسالت به جانب کوفه

 

هل که تا با سر برم سر عهد دوست

کاین سر پر شور سرگردان اوست

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در توصیف بهار و منقبت حیدر کرار علیه سلام الله الملک الجبار

 

برزم گندآوران چو او همارود جوست

صد فوج ار بنگری هر یک پیچان ازوست

نه پشت گرم از صدیق نه سرد دل از عدوست

در نظرش رمح خصم ناوک مژگان دوست

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت شاه ولایت اساس و رثاء برحضرت عباس علیه السلام

 

ما را که بخاک درکوثر پی آب روست

افتاد عطش در دل چون شعله که در مینوست

نه روشنی اندر چشم نه قوت در زا نوست

تفتیده بسرها مغز خشکیده به تن ها پوست

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۸ - در شهادت عابس بن شبیب شاکری

 

گر به اسبت نازی این نازش در اوست

که اصیل و چابک و نغز و نکوست

جیحون یزدی
 

فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۶۶

 

مبر نام جدایی ترسم ای دوست

که همچون مار بیرون آیم از پوست

مکش فایز که هجران کشت او را

تن مقتول آزردن نه نیکوست

فایز
 

فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » بخش دوم دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۵

 

سحردانی نسیمش از چه خوشبوست؟

زشبنم ریزه های آن گل روست

خروش بلبلان فایز به گلشن

همه از شوق گلبرگ رخ اوست

فایز
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۸ - در منقبت مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام

 

تهی زخویشم و سرشار آن چنان از دوست

که گر زپوست برآیم هر آن چه بینی اوست

زمن مپرس بد و نیک وضع عالم را

که هرچه در نظر آید مرا تمام نکوست

نکو است هرچه درآید مرا به پیش نظر

[...]

محیط قمی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

الله که هر شکسته را دل سوی اوست

الله که آب رحمتش در همه جوست

دشمن برضای او شود دوست که هست

در دست تصرفش دل دشمن و دوست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۷۶ - الحریه

 

ولی غیریت این باشد که از دوست

دهی خاطر بآثاری که از اوست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۶۱ - عبدالولی

 

نگیرد جز خدا را بهر خود دوست

نگنجد از ولای دوست در پوست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۸۳ - عبدالوالی

 

چو خیرات خلایق و آنچه نیکوست

سراسر وضع او را در ترازوست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۷ - القشر

 

رسیدت هم چه مغز از کف منه پوست

که گوهرهای لب محفوظ در اوست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۰۲ - مرآت الحضره

 

شئون مرآت و اکوان ظاهر اوست

نمایان زین مرا یا جمله یکروست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۴ - الشفقه

 

نباشد دشمنی عالم بود دوست

چو نفسی مطمئن شد عالم از اوست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۹۱ - وجه‌الحق

 

بهر سور کند وجه الله آنسوست

مگر آنسو که روی و سو همه اوست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۹۲ - وجهه جمیع العابدین

 

تو هر جنبنده را بین کو خداگوست

یقین داند که جنباننده با اوست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۰۲ - الوفاء بالعهد

 

نقایص راز خود داند که با اوست

کمالی هم نبیند جز که از دوست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۰۴ - الوقت

 

ز دشمن ترسی او شاید شود دوست

شود دشمن کسی کت یارو یکروست

صفی علیشاه
 

عمان سامانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴: برون نمی کنم از سر هوای صحبت دوست

 

برون نمی کنم از سر هوای صحبت دوست

در این هوا اگر از تن برون کنندم پوست

بنه به چشم من ای سرو دلنشین پایی

که دل نشینی سرو از ستادن لب جوست

مبین به چشم کم ای مدعی به طره یار

[...]

عمان سامانی
 
 
۱
۸۸
۸۹
۹۰
۹۱
۹۲
۹۸
sunny dark_mode