گنجور

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۴ - امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق

 

که الحق چون تو اندر عشق فردی

ندیده تا جهان دیده‌ست مردی

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵

 

هرچند که در حسن و ملاحت، فردی

از تو بنماند، در دل من دردی

سویت نکنم نگاه، ای شمع اگر

پروانهٔ من شوی و گردم گردی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۵

 

نه بر دل تو را، از غم دوست،دردی

نه بر چهره از خاک آن کوی، گردی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

نه اشک روان، نه رخ زردی

الله الله، تو چه بی‌دردی!

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۵ - فی العلم النافع فی العماد

 

سهل است نحاس که زر کردی

زر کن مس خویش تو اگر مردی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

نه اشک روان نه رخ زردی

الله الله تو چه بیدردی؟

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول

 

از شکم، جا به کنارش کردی

شیر صافیش ز پستان خوردی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

نه از این کار در دلش دردی

نه از این راه بر رخش گردی

شیخ بهایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - تبع ترجیع بند شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی مذیل به مدح ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان بن بیرام خان گفته شده

 

مردیم و ز کین ما به دردی

کشتی و هنوز در نبردی

وابُردن دل مبارکت باد

این بار مرا تمام بردی

یک نقش مراد برنیارم

[...]

نظیری نیشابوری
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسن‌خان شاملو

 

هر صفحه در او عذار وردی

هر سطر درو بهار دردی

فصیحی هروی
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۴ - در بیان احوال سیتا

 

زبانش گر نه نام یار بردی

به دندان خود زبان ببریده مردی

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۶ - جنگ کردن پسر راون با هنونت و کشته شدن او به دست هنونت

 

دو رویین تن ۳ ز بس میدان نوردی

در آن پرخاش داده داد مردی

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۲ - زاییدن سیتا پسر در خانۀ بالمیک زاهد

 

بجر پرور دنش کاری نکردی

نگهبان گشتی از هر گرم و سردی

ملا مسیح
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۷

 

به هوش از بزرگان افزون تری در سال اگر خوردی

به صورت بیژنی با زور بازو رستم گردی

به اوج آستانت چون هلالم رخت گستردی

مرا اول به معراج قبول بندگی بردی

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۳

 

دلا در عشق خود را با غم و اندوه پروردی

سر پر درد خود را در چمن بیهوده آوردی

عبث بر گرد شمع خویش ای پروانه می گردی

به عاشق می دهی تعلیم جان دادن چه بی دردی

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در مذمت دزدی که خانه سیدا را غارت کرد

 

یکی گفتا چو زینجا پافشردی

چرا این خانه را همره نبردی

سیدای نسفی
 
 
۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۸
sunny dark_mode