گنجور

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۰۴ - الوقت

 

نگردد رفع ز اندوهت شداید

شود ور خیر باشد بر تو عاید

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۳ - در مدح حضرت علی بن موسی الرضا(ع)

 

با چنین رتبه ز مامون دغا کی شاید

که پی قتل تو انگور به زهر آلاید

وز تف زهر ز حلقوم تو خون پالاید

حضرتت هم به کسی شکوه او ننماید

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۹ - و برای او همچنین

 

گفت قاسم آه و افغانت ز کف دل می‌رباید

از دو چشمم جوی خون مانند جیحون می‌گشاید

صبر کن جانا قیامت هر چه دیر آید بیاید

درس عشق آموختن (صامت) ز هر مرغی نیاید

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۳ - و برای او فی النصیحه

 

به صبح حشر که شام فنا به سر آید

خدا ز نیک و بد از ما سئوال فرماید

در بهشت و جهنم به خلق بگشاید

در آن مقام چرا دامن کفن باید

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۵ - در نفرت مجالست غنی با فقیر

 

که چون دست تصرف می‌گشاید

به چشمم زشت را نیکو نماید

صامت بروجردی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مسمطات » شمارهٔ ۱ - تخمیسی از غزل حافظ شیرازی

 

چو گل در پردهٔ صورت سر مویی بیاراید

ز جان بلبل مسکین قرار و صبر برباید

قیامت خیزد آن ساعت جمال خویش بنماید

به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طره بگشاید

وفایی مهابادی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۵ - توضیح

 

که حق را در کجا جویم که آید

بدست و دامنش بر دست پاید

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۸ - جواب

 

بدور اتصال ار مرد پاید

هزاران سال هر ساعت فزاید

صفای اصفهانی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

ماه در، ابر بماند چو رخت جلوه نماید

غیر خورشید کسی حسن تو جانا نستاید

یار اگر غیر گشاید در تزویر ببندد

ور ببندد، ره انصاف بقدرت بگشاید

جر اثقال بود حسن تو، بی شبهه و دل را

[...]

حاجب شیرازی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸

 

برادران بجهان اعتمادکی شاید

که می بکاهد شادی و غم بیفزاید

زمین عمارت خاکست پی نهاده بر آب

بنای خاک چو بر آب شد کجا پاید

بقا ز نام طلب نی ز عمر تا نشوی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

به زیر سایه شاهی که مهر از پرتوش زاید

ولی حق که بر خورشید رخت از نور بخشاید

امیرالملک فرخ فر حبیب الله خان خواهد

به جشن عیش خود فرق از فرح بر فرقدان ساید

تمنا دارم از آن شمس طالع کز ره شفقت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳

 

بخوان و خانه ات گر شکر و زر

شود خرمن گدا و دزد ناید

باین راه دراز و لقمه تلخ

مرا پا رنج و دندان مزد باید

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - نکوهش بیطرفی ایران

 

اندکی مغز اگر برون آید

دل نهادن بمرگ می باید

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - نکوهش بیطرفی ایران

 

گفت آن را که در نماز آید

اقتدا بر علی همی باید

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۷ - بر غزل ناظم

 

گل‌اندامی که در باغ لطافت بزم آراید

ضیای آفتاب از چاک جیب خویش بنماید

به جز من این معما را کس دیگر نبگشاید

ز انگشتم شمیم غنچه فرودس می‌آید

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » نوروزنامه

 

اگر نوروز در یکشنبه آید

به نظم این سخن فکری بیاید

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » نوروزنامه

 

زمستان خشک و سرما سخت آید

زمستان پوستین پر رخت باید

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » نوروزنامه

 

اگر نوروز در پنجشنبه آید

نکوسال است این گفتن نشاید

طغرل احراری
 
 
۱
۵۶
۵۷
۵۸
۵۹
۶۰
sunny dark_mode