صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳
هزار کام ز لعل تو یک دقیقه برآید
مرا که هیچ کلیدی گره ز دل نگشاید
جزای حسن عمل پس مرا همان بر و بالا
که بی تو طوبی و فردوس جز غمم نفزاید
ثواب طاعت خویش از خدای جز تو نخواهم
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴
ستم گری که جفا کیش اوست دل برباید
ندانم ار به وفا خو کنند چه فتنه نماید
بتی که با همه کین عالمیش عاشق و حیران
خدا نکرده چه خواهد شد ار به مهر گراید
چو عمر رفت و وعیدم به قتل داد دریغا
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵
چشم و ابرویش به قهرم دل رباید
گوهر و لعلش به لطفم جان فزاید
ز آن دو تلخی ها به کارم برد و خود را
زین دو صد چندان به شیرینی ستاید
آن دو رنگ رامش از نفسم ستاند
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶
بر تو از دست صبا شام و سحر غیرتم آید
کو چرا دست تطاول به سر زلف تو ساید
سوده بر سنبل گیسوی تمنای تو دستی
که به بستان دگر از جیب صبا بوی گل آید
داغ گلبرگ رخت ماند چنان بر دل خونین
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸
نیست حاجت که دل از دست کسی او برباید
که خود اندر پی او دل نتواندکه نیاید
رو به هر سو کند آن فتنه ی دیوانه و عاقل
دل هر عاقل و دیوانه به دنبال وی آید
قیدکردن نکند رفع جنون از من شیدا
[...]
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
تا زنگ سیه ز آینه دل نزداید
عکس رخ دلدار در او خوش ننماید
در طرف چمن گر نکند جلوه رخ دوست
بر برگ گلی این همه بلبل نسراید
نور ازلی گر ندمد از رخ لیلی
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - قطعه
ببین که معتمدالدوله میرود از فارس
به فارس صاحب دیوان به جای او آید
اگر نه شاه غضب کرده کشور جم را
برای چیست که اینگونه حکم فرماید
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در مدح امیر مؤمنان علی (ع)
آن کشته اگر چاره ی این غم ننماید
مشکل کسی این عقده ی مشکل بگشاید
ما، بد زبدان غیر بدی هیچ نیاید
او هی کند احسان و به احسان بفزاید
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مناجات
بَدَم از بد، به غیر از بد نیاید
تو نیکم کن که نیک از نیک زاید
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
حسن از آنپایه گذشته است که در وصف من آید
مگر او پرده براندازد و خود رخ بنماید
رشگم از پرتو خورشید جهانتاب برآید
که همه روز همی روی بدیوار تو ساید
همه ما را بقفا عیب کنند اهل سلامت
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
همچو نی وصل تو هر دم که مرا یاد آید
تا نفس هست دل از درد بفریاد آید
همه عشاق ز بیداد بتان داد کشند
من همه داد کشم تا ز تو بیدار آید
ناز صیاد دلا چونتو بسی کشته بدام
[...]
فایز » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۶۴
دلا گر زار گریم بر تو شاید
که هرجا تیری آید بر تو آید
دل فایز، مگر داری تو گوهر
که هر گلرخ تو را خواهد رباید
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۱۶۵
دلا گر زار گریم بر تو شاید
که هر جا تیری آید بر تو آید
دل فایز مگر داری تو گوهر
که هر گلرخ تو را خواهد رباید
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲
هر چه تو بیرون از خود روی او آید
تا تو ننمائی او ماند و این شاید
بجز او چیزی یکجو ز تو ننماید
همه او باشد و او بالدو او باید
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
به دستت ور که عرفان الحق آید
به دل ابواب توحیدت گشاید