گنجور

 
وحدت کرمانشاهی

تا زنگ سیه ز آینه دل نزداید

عکس رخ دلدار در او خوش ننماید

در طرف چمن گر نکند جلوه رخ دوست

بر برگ گلی این همه بلبل نسراید

نور ازلی گر ندمد از رخ لیلی

از گردش چشمی دل مجنون نرباید

هر کو نکند بندگی پیر خرابات

بر روی دلش جان در معنی نگشاید

ای غمزده تریاق محبت به کف آور

تا زهر غم دهر تو را جان نگزاید

آیین طریقت به حقیقت به جز این نیست

کز شادی و غم راحت و رنجت نفزاید

این بار امانت که شده قسمت وحدت

بر پشت فلک گر نهد البته خم آید