ستم گری که جفا کیش اوست دل برباید
ندانم ار به وفا خو کنند چه فتنه نماید
بتی که با همه کین عالمیش عاشق و حیران
خدا نکرده چه خواهد شد ار به مهر گراید
چو عمر رفت و وعیدم به قتل داد دریغا
فزودم انده دیگر که عهد بست و نپاید
مرا ز پای درآورد و دل خورم که ندانم
پس از هلاک من آیا غم تو با که برآید
هلاک خود به فراق اختیار کردم و شادم
که بی تو مرگ مرا ممکن است و صبر نشاید
من و غم تو و دنیا و آخرت دگران را
اگر ملال بکاهد وگر نشاط فزاید
مرا ز خانه به گل گشت بوستان نفرستی
که بی توام ز تماشای باغ دل نگشاید
اگر تو روی نپوشی میان مردم ازین پس
کسی ز شرم تو باغ بهشت را نستاید
یکی در برابر واعظ بیا و پرده برافکن
حدیث حور بگو دیگر این قدر نسراید
تحمل غم هجران مجو دگر صفایی
که این امور خود از شخص ناصبور نیاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبا چو طرهٔ سنبل به وقت صبح گشاید
بنفشه چون خط مشکین به روی باغ برآید
گذر به جانب بستان، شنو ترنم بلبل
که از شکفتن غنچه هزار دل بگشاید
صبا به صیقل آئینه سازد آب روان را
[...]
ز ما کسی که نهان کرده روی خویش نماید
هر آن که بسته در، از لطف خویش بازگشاید
دلم ز آدم و عالم چنان گرفته دماغ است
که باز غنچه شود گل چو در خیال درآید
یقین ز پنجهٔ خورشید دست او بالاست
[...]
هزار کام ز لعل تو یک دقیقه برآید
مرا که هیچ کلیدی گره ز دل نگشاید
جزای حسن عمل پس مرا همان بر و بالا
که بی تو طوبی و فردوس جز غمم نفزاید
ثواب طاعت خویش از خدای جز تو نخواهم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.