مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۵
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم
کریمان جان فدای دوست کردند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۶
میان ما درآ ما عاشقانیم
که تا در باغ عشقت درکشانیم
مقیم خانه ما شو چو سایه
که ما خورشید را همسایگانیم
چو جان اندر جهان گر ناپدیدیم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۷
چرا شاید چو ما شه زادگانیم
که جز صورت ز یک دیگر ندانیم
چو مرغ خانه تا کی دانه چینیم
چه شد دریا چو ما مرغابیانیم
برو ای مرغ خانه تو چه دانی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۲
ما آفت جان عاشقانیم
نی خانه نشین و خانه بانیم
اندر دل تو اگر خیال است
می پنداری که ما ندانیم
اسرار خیالها نه ماییم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۵
گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم
ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم
یوسفانند که درمان دل پردردند
که ز مستی بندانند که ما درمانیم
ور بدانند حق و قیمت خود درشکنند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۸
ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم
بسته شکرخنده را تا که بگریانیم
ترش نگردم از آنک از تو همه شکرم
گریه نصیب تن است من گهر جانیم
در دل آتش روم تازه و خندان شوم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷
تو چه دانی که ما چه مرغانیم
هر نفس زیر لب چه می خوانیم
چون به دست آورد کسی ما را
ما گهی گنج گاه ویرانیم
چرخ از بهر ماست در گردش
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۵
از طبع ملول دوست ما میدانیم
وز غایت عاشقیش می رنجانیم
شرمنده و ترسنده نبرد راهی
تا راه حجاب ماست ما میرانیم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹۰
گر یار کنی خصم تواش گردانیم
هر لحظه به نوعی دگرت رنجانیم
گر خار شدی گل از تو پنهان داریم
ور گل گردی در آتشت بنشانیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴ - تلبیس وزیر بانصاری
پس بگویم من به سِر نصرانیم
ای خدای رازدان میدانیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۸ - مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعتگری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی أَنا أَعْلَمُکُمْ بِاللَّهِ وَ أَخْشیکُمْ لِللَّهِ وَ قالَ اللهُ تَعالی إِنَّما یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ
صد هزاران صفع را ارزانیم
گر زبون صفعها گردانیم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۴
خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد
حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم
گر کسی را عملی هست و امیدی دارد
ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم
سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۹ - حکایت دهقان در لشکر سلطان
که من روز و شب جز به صحرا نیم
ولی پیش خورشید پیدا نیم
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱
من و تو هر دو خواجهتاشانیم
بندهٔ بارگاه سلطانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۵ - در بیان آنکه آرام گرفتن مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز با شیخ صلاح الدّین زرکوب قدس اللّه روحه العزیز و از طلب شمس الدین تبریزی عظم اللّه ذکره باز آمدن و فواید پر موائد بردن مریدان از صحبت هر دو و حسودی بعضی چنانکه در حق مولانا شمس الدین تبریزی داشتند و دشمنی آغاز کردن
همه این مرد را همیدانیم
همه همشهرییم و همخوانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۲ - در بیان آنکه چون مولانا و شیخ صلاح الدین قدسنا اللّه بسرهما العزیز از مریدان منکر روی گردانیدند و ایشان زیان های آن را در خود مشاهده کردند و دیدند که کلی محروم خواهند شدن بردر ایشان بفغان آمدند و توبه و استغفار پیش آوردند
گفته از صدق ما غلامانیم
شاه خود را بعشق جویانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۰ - در تقریر آنکه چلبی حسامالدین قدساللّهسرهالعزیز خود را در واقعه به ولد نمود و گفت که هر ولی و اصل را که بیابی در حقیقت آن منم مقصود از او حاصل شود
گرچه بتخانه را بگردانیم
هر که از ماست داند آن کانیم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۰ - در تقریر آنکه چلبی حسامالدین قدساللّهسرهالعزیز خود را در واقعه به ولد نمود و گفت که هر ولی و اصل را که بیابی در حقیقت آن منم مقصود از او حاصل شود
من و تو زیر پردۀ یارانیم
در لباس دو جسم یک جانیم