گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸

 

غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما

دامن خویش است چون صحرا گل دامان ما

شوق در بی‌دست‌وپایی نیست مأیوس طلب

چون قلم سعی قدم می‌بالد از مژگان ما

معنی اظهار صبح از وحشت انشا کرده‌اند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹

 

گر به‌این وحشت‌دهدگرد جنون‌سامان ما

تا سحرگشتن‌گریبان می‌درد عریان ما

فیض‌ها می‌جوشد از خاک بهار بیخودی

صبح‌فرش است ازشکست رنگ در بستان‌ما

در تماشایت به رنگ شمع هرجا می‌رویم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰

 

نبوَد به غیرِ نامِ تو وردِ زبانِ ما

یک حرف بیش نیست زبان در دهانِ ما

چون شمع دم ز شعلهٔ شوقِ تو می‌زنیم

خالی مباد زین تب‌ِ گرم استخوانِ ما

عرض فنای ما نبود جز شکستِ رنگ

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

از عشق گلبنی است چو بلبل فغان ما

کز سرکشی بخاک فکند آشیان ما

در وصف لعل دلبر شیرین بیان ما

شاخ نبات گشت زبان در دهان ما

رفتیم با سعادت عشق تو زیر خاک

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

از گلشن است دور اگر آشیان ما

گو باش اگر رسد بگلستان فغان ما

دور از چمن چه غم بود ار آشیان ما

زانجا رسد به گوش گلی گر فغان ما

بیحاصلی است حاصل سودای بار عشق

[...]

مشتاق اصفهانی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

چون تیر پیچ و تاب ندارد کمان ما

پاک است از ریا و حسد خاندان ما

غیر از هدف شدن نزند فال دیگری

گر مهره های قرعه شود استخوان ما

در خاطرش سخن سر مویی اثر نکرد

[...]

سعیدا
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۸ - روز عاشورا و حالات اصحاب آن حضرت

 

کان فدایت هم سر و هم جان ما

هم زن و فرزند و خانمان ما

ملا احمد نراقی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

هر کرا باشد گذر بر کلبه احزان ما

نشکند جز قرص مه نانی دگر از خوان ما

تا به کی بر نغمه ناساز ما گوشی نهی

کی به جز صوت فراق آید دگر زافغان ما؟!

از پر عنقا طلب کن مدعای خویشتن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما

نبود به غیر ناله متاع دکان ما

ما عاشقیم و شهره آفاق گشته‌ایم

عالم پر است از سخن و داستان ما

در جیب فکر خلوت هستی گزیده‌ایم

[...]

طغرل احراری
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » اهلا و سهلا

 

بگذشت آن کز دستبرد رقیب

نالان شود جان ما

گردد پریشان‌تر ز زلف حبیب

حال پریشان ما

گل را نباشد ناز بر عندلیب

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - شاه دل‌ آگاه

 

قاعده س عدل به دوران ما

هست پدیدار ز سلطان ما

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۰ - شاه حریص ترجمهٔ یکی از قطعات فرانسه

 

چو ازگنگ بگذشت یکران ما

شد آن مرز و بوم نوین زان ما

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode