گنجور

 
طغرل احراری

چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما

نبود به غیر ناله متاع دکان ما

ما عاشقیم و شهره آفاق گشته‌ایم

عالم پر است از سخن و داستان ما

در جیب فکر خلوت هستی گزیده‌ایم

باشد زبان خامه کنون ترجمان ما

جز نقش نام شهرت ما نیست از نگین

عنقا بود به عالم امکان نشان ما

اشک روان اگرچه به پایش فشانده‌ایم

باشد روان به پای وی اکنون روان ما

در ساز عشق پرده تقیید آفت است

مطلق بود چو ناله به هرسو عنان ما

طغرل نوای نغمه «عشاق» دم به دم

آید ز ساز پرده زخم زبان ما

 
 
 
ادیب صابر

جاه تو از نوایب گیتی امان ما

جان تو در امان و فدای تو جان ما

خواجوی کرمانی

آن ماه مهر پیکر نامهربان ما

گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما

وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ

شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما

در باغ سرور از حیا پای در گلست

[...]

قاسم انوار

از حد گذشت قصه درد نهان ما

ترسم که ناله فاش کند راز جان ما

جایی رسید ناله که از آسمان گذشت

با او بهیچ جا نرسید این فغان ما

ما گم شدیم در طلب حی لایموت

[...]

صوفی محمد هروی

از حد گذشت حالت جوع نهان ما

ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما

می گفت قلیه با دل بریان برنج را

غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما

سرگشته ایم در طلب گرده و عسل

[...]

اهلی شیرازی

ای حیرت صفات تو بند زبان ما

انگشت حیرت است زبان در دهان ما

جان می‌دهد نشان که تو در دل نشسته‌ای

زان دلنشین بود سخن دل نشان ما

ما ذره‌ایم و ذات تو خورشید قدر و شأن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه