چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما
نبود به غیر ناله متاع دکان ما
ما عاشقیم و شهره آفاق گشتهایم
عالم پر است از سخن و داستان ما
در جیب فکر خلوت هستی گزیدهایم
باشد زبان خامه کنون ترجمان ما
جز نقش نام شهرت ما نیست از نگین
عنقا بود به عالم امکان نشان ما
اشک روان اگرچه به پایش فشاندهایم
باشد روان به پای وی اکنون روان ما
در ساز عشق پرده تقیید آفت است
مطلق بود چو ناله به هرسو عنان ما
طغرل نوای نغمه «عشاق» دم به دم
آید ز ساز پرده زخم زبان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و احساسات عمیق شاعر است که به نوعی درد و فغان ناشی از عشق را توصیف میکند. شاعر در کنار نالهها و گریهها، به شهرت و آوازه خود در میان مردم اشاره میکند و میگوید که عشق او باعث شده است تا داستانش در عالم پیچیده شود. همچنین، او به ارزش و اهمیت این عشق در زندگیاش تأکید میکند و سرنوشت خود را به آن گره میزند. در نهایت، او به نغمههای عاشقانه و درد عشق خود اشاره میکند که همچون موسیقیای در زندگیاش جاری است.
هوش مصنوعی: وقتی که درد و غم بر جهان حاکم میشود، ما تنها با ناله و زاری خود میتوانیم این احساسات را بیان کنیم و جز این، چیزی برای ارائه نداریم.
هوش مصنوعی: ما عاشق هستیم و در سرزمینها شهرت یافتهایم، جهان پر از قصهها و داستانهای ماست.
هوش مصنوعی: در ذهن خود، دنیایی از اندیشهها و ایدهها داریم که با دقت انتخاب کردهایم. اکنون زمان آن فرارسیده است که این افکار را به کلمات و معناهای روشنی تبدیل کنیم.
هوش مصنوعی: به جز نام و آوازه ما، هیچ چیزی در این دنیا باقی نمیماند. نشانهای از ما در این جهان، همچون نگینی بر انگشتری افسانهای است.
هوش مصنوعی: اگرچه اشکهایمان را به پای او ریختهایم، اما در حال حاضر احساسات و روان ما نیز به پای او جاری است.
هوش مصنوعی: در عشق، محدودیتها مانند آفتی هستند و عشق باید آزاد باشد، مانند نغمهای که در هر سو میوزد و ما را به حرکت وامیدارد.
هوش مصنوعی: طغرل، هر لحظه صدای نغمه «عشاق» را از ساز میشنود و زخمی که زبان ما به وجود آورده، همچنان ادامه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جاه تو از نوایب گیتی امان ما
جان تو در امان و فدای تو جان ما
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما
وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرور از حیا پای در گلست
[...]
از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
[...]
از حد گذشت حالت جوع نهان ما
ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما
می گفت قلیه با دل بریان برنج را
غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما
سرگشته ایم در طلب گرده و عسل
[...]
ای حیرت صفات تو بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان در دهان ما
جان میدهد نشان که تو در دل نشستهای
زان دلنشین بود سخن دل نشان ما
ما ذرهایم و ذات تو خورشید قدر و شأن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.