گنجور

 
مشتاق اصفهانی

از گلشن است دور اگر آشیان ما

گو باش اگر رسد بگلستان فغان ما

دور از چمن چه غم بود ار آشیان ما

زانجا رسد به گوش گلی گر فغان ما

بیحاصلی است حاصل سودای بار عشق

اینست سود ما چه بود تا زیان ما

گردد که رهروان ره عشق را دلیل

نالد مگر گهی جرس کاروان ما

گل این دوهفته‌ای که بباغست باغبان

بر هم مزن برای خدا آشیان ما

چون سنگ و آهن آتش ما گل کند ز دل

آید گهی که سوخته‌ای در میان ما

مشتاق همنشینی افسرده خاطران

گردیده است پرده سوز نهان ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode