گنجور

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۱۲ - عبدالسلام

 

بدینسان هر وجودی در مقامش

بود سالم خود از اسم سلامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۱۷ - عبدالمتکبر

 

شد او پس کبریاء‌الله مقامش

که بی‌کبر و ریا آمد قیامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۲ - عبدالمذل

 

بدینسان هر وجودی در نظامش

ذلیل است ار نباشد در مقامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۵۱ - عبدالواسع

 

نه بیند مستحقی در مقامش

جز آن کاعطا کند هر صبح و شامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۷۴ - عبدالصمد

 

نباشد طفره در بود و دوامش

در اوصاف کمالی دان تمامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۹۰ - عبدمالک الملک

 

قلندر نیست در حدی مقامش

بریزد هر چه شد لبریز جامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۴ - العبره

 

ظهوری کرد و عالم گشت نامش

مهمی گردید و شد بالای بامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۰۵ - مسالک جوامع الاثنیه

 

وگر بر اسم قدوس و سلامش

بخوانی کرده‌ئی ذکر تمامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۰۹ - المسئله الغامضه

 

نباشد بر عدم گر خود دوامش

شود راجح وجود اندر مقامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۱۶ - المطالعه

 

کند توقیف تا در هر مقامش

زجوش اندازد و آرد قوامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۲۵ - المقام

 

نباشد گر که ثابت وصف و نامش

نخوانند اهل ره صاحب مقامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۳۸ - الموت

 

چه در کثرت نماند آثار و نامش

یقین بود اینکه وحدت شد مقامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۷۰ - النفس الرحمانی

 

کلمه شد بیان اندر مقامش

ببین در شرح اگر خواهی تمامش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۹۲ - وجهه جمیع العابدین

 

اگر غافل نباشی ز انتظامش

نفس بی‌لفظ باشد نقش نامش

صفی علیشاه
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

کسی کز عشق خوبان هیچ نبود صبر و آرامش

بباید ترک سر کردن که ناکامی بود کامش

اگر عاقل بود عاشق نخواهد شد در این وادی،

ز خود بگذشتن و جان دادن است آغاز و انجامش

درآن وادی که عشق خوبرویان آتش افروزد

[...]

افسر کرمانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۳۰ - فی المناجات

 

سویدای ولی الله مقامش

که باشد مهدی موجود نامش

صفای اصفهانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸

 

مه من که خورشید گردون غلامش

بگل پای سرو اندرون از خرامش

دو ابروی پیوسته اش با دو عارض

دو ماه نواست و دو بدر تمامش

دل از سنگ سازد تن از سیم سازد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۵

 

صنیع الممالک بود طرفه نقشی

که هر بنده را واجب است احترامش

چو دست طبیعت بزندان زهدان

ز ستر عدم خواست دادن خرامش

ز هر کشوری صانعی خواست ماهر

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - خطاب به آقای میرزا هادی حایری و گله از ابناء زمان

 

گیتی شدش ز خاطر عالم شدش فرامش

دل از خیال فارغ لب از ترانه خامش

ادیب الممالک
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱