جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۲ - فی وجوده سبحانه و تعالی
نیست آن را ز صانعی چاره
که بود فیض بخش همواره
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۸ - حکایت
بود اولی ز دهر خونخواره
چون مرقع تنش به صد پاره
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۱ - رجوع به تمامی قصه
ما درین دامگاه خونخواره
کم ازان مرغکیم صد باره
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۹ - عقد چهارم در استدلال به ظهور آثار وجود آفریدگار سبحانه ما اعز شأنه و ما اجلی برهانه
بهر این کارگه خونخواره
نیست از کارگزاری چاره
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۷ - حکایت عیاری که در زیر چوب شحنه چندان دندان فشرد که درم سیم در زیر دندان وی پاره پاره شد و دینار صبر وی درست بیرون آمد
درمی سیم به چندین پاره
بلکه ماهی شده چند استاره
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۰ - حکایت صوفی و اعرابی که غلام وی به حسن حدی شتران وی را هلاک کرده بود
وان شتر کرد رسن را پاره
روی در بادیه گشت آواره
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۴ - عقد سی و نهم در نصیحت نفس خود که از همه گرفتارتر است و به نصیحت سزاوارتر
گاهی از بهر دلر غمخواره
سازی از نظم رباعی چاره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۷ - در نیام منام دیدن زلیخا نوبت اول تیغ آفتاب جمال یوسف را علیه السلام و کشته عشق شدن وی به آن تیغ نهفته در نیام
درین بستانسرای پر نظاره
نمانده باز جز چشم ستاره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۹ - از مشاهده تغییر حال زلیخا گره تحیر به رشته تفکر کنیزان افتادن و دایه بر سر انگشت استفسار گره را از آن رشته گشادن
ندید از راست گفتن هیچ چاره
گرفت از گریه مه را در ستاره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۳ - فرستادن پدر زلیخا قاصدی به سوی عزیز مصر و عرض کردن زلیخا بر وی و قبول کردن وی آن را
کند پوشیده رخ مه را نظاره
که ترسد بیندش چشم ستاره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۵ - خبر یافتن عزیز مصر از مقدم زلیخا و به عزیمت استقبال برخاستن و لشکریان مصر را به تجمل تمام آراستن
تو گویی ابر چرخ بی کناره
به سان ژاله باریده ستاره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۶ - به آب نیل درآمدن یوسف علیه السلام و غبار سفر از خود شستن و به قصد بارگاه پادشاه مصر در هودج نشستن
ز حیرت کف زنان اهل نظاره
فغان برداشتند از هر کناره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۹ - داستان دختر بازغه نام از نسل عاد که به مال و جمال نظیر خود نداشت و غایبانه عاشق جمال یوسف شد و در آن آیینه جمال حقیقت دید و از مجاز به حقیقت رسید
به دست وی چو گوهر دار یاره
سفالین سبحه آمد در شماره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۳ - مطالبه کردن زلیخا وصال یوسف را علیه السلام و استغنا نمودن یوسف از وی
زلیخا وصل را می جست چاره
ولی می کرد ازان یوسف کناره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۱ - خواندن زلیخا یوسف را علیه السلام به سوی آن خانه و مطالبه وصال نمودن
نمود از طرف عارض گوشواره
قران افکند مه را با ستاره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۲ - درآوردن زلیخا یوسف را علیه السلام به خانه هفتم و بذل کردن مجهود در نیل مقصود و گریختن یوسف و ماندن زلیخا در تحیر و تأسف
چو آن شهباز کرد از وی کناره
نماندش غیر تار چند پاره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۳ - پیش رسیدن عزیز یوسف را بر بیرون آن خانه و پنهان داشتن آنچه میان وی و زلیخا گذشته بود و افشای زلیخا آن را
کند سوگند بسیار آشکاره
دروغ اندیشی سوگند خواره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۴ - کشیدن سرهنگان یوسف را علیه السلام به جانب زندان و گواهی دادن طفل شیرخواره به پاکی وی و گذاشتن وی
برو در حال یوسف کن نظاره
که پیراهن چه سانش گشته پاره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۰ - رفتن زلیخا در روز به بام قصر خویش و از آنجا نظاره بام زندان کردن و بر مفارقت یوسف ناله و زاری برداشتن
خوش آن کز تیغ مهرش آشکاره
تنم چون ذره کرده پاره پاره
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۳ - بیرون آمدن یوسف علیه السلام از زندان و گرامی داشتن پادشاه مر وی را و وفات کردن عزیز مصر و مبتلا شدن زلیخا به تنهایی و جدایی
سران مصر بیرون از شماره
نثار آور دوان از هر کناره