بخش ۳۶ - به آب نیل درآمدن یوسف علیه السلام و غبار سفر از خود شستن و به قصد بارگاه پادشاه مصر در هودج نشستن
به چارم روز موعود یوسف خور
چو زد از ساحل نیل فلک سر
به یوسف گفت مالک کای دلارای
تو همچون خور کنار نیل کن جای
ز خود کن گرد ره را شست و شویی
ز خاکت نیل را ده آبرویی
به حکم مالک آن خورشید تابان
به سوی نیل شد حالی شتابان
به زیر پیرهن برد از برون دست
سمن را پرده نیلوفری بست
کلاه زرفشان از فرق بنهاد
ز زرین بیضه خود زاغ شب زاد
کشید آنگه چنان پیراهن از فرق
که جیبش غرب مه شد دامنش شرق
نمود آن دوش و بر از عطف دامن
چنان کز دور گردون صبح روشن
ازار نیلگون بسته به تعجیل
چو سیمین سروری آمد بر لب نیل
ز چرخ نیلگون برخاست فریاد
که شد نیل از قدوم آن مه آباد
به جای نیل من بودی چه بودی
ز پا بوسش من آسودی چه بودی
بر آن شد خور که خود را افکند پیش
به رود نیل ریزد چشمه خویش
نبیند چشمه خود چون سزایش
طفیل نیل شوید دست و پایش
به دریا پا نهاد از سوی ساحل
چو مه در برج آبی ساخت منزل
به طلعت بود خورشید جهانتاب
چو نیلوفر فرو رفت اندر آن آب
تنش در آب چون عریان درآمد
به تن آب روان را جان درآمد
گشاد از هم مسلسل گیسوان را
به رخ زنجیر بست آب روان را
مهیا ساخت بهر صید خواهی
معنبر دامی از مه تا به ماهی
گهی می ریخت آب از دست بر سر
ز پروین ماه را می بست زیور
گهی می داد از کف مالش گل
ز پنجه شانه می زد شاخ سنبل
چو گرد از روی و چرک از تن فرو شست
چو سروی از کنار نیل بر رست
ز مفرش دار مالک پیرهن خواست
به جلباب سمن گل را بیاراست
کشید آنگه به بر دیبای زرکش
به چندین نقش های خوش منقش
به زرین تاج مه را قدر بشکست
کمربند مرصع بر میان بست
فرو آویخت زلفین دلاویز
هوای مصر ازان شد عنبر آمیز
بدان خوبیش در هودج نشاندند
به قصد قصر شه مرکب براندند
نمود از قصر بیرون تختگاهی
که شاه آنجا کشیدی رخت گاهی
به پیشش خیل خوبان صف کشیده
پی دیدار یوسف آرمیده
فراز تخت هودج را نهادند
جهانی چشم بر هودج ستادند
قضا را بود ز ابر تیره آن روز
نهفته آفتاب عالم افروز
به یوسف گفت مالک کای دلارام
ز هودج نه به سوی تختگه گام
تو خورشیدی ز عارض پرده بگشای
ز نور خویش عالم را بیارای
چو یوسف برج هودج را بپرداخت
چو خور بر چشم مردم پرتو انداخت
گمان شد ناظران را کافتاب است
که طالع گشته از نیلی سحاب است
نظر کردند در مهر جهانتاب
بدانستند کز وی نیست آن تاب
هنوز او در پس ابر است مستور
ز روی یوسف است آن تابش نور
ز حیرت کف زنان اهل نظاره
فغان برداشتند از هر کناره
که یا رب کیست این فرخنده اختر
که هم ماه است ازو شرمنده هم خور
بتان مصر سر در پیش ماندند
ز لوحش حرف نسخ خویش خواندند
بلی هر جا شود مهر آشکارا
سها را جز نهان بودن چه یارا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در روز موعود، یوسف به نیل نزدیک شد و به مالک گفت که مانند خورشید در کنار نیل قرار بگیرد. یوسف خود را آراسته و به سوی نیل رفت. در حالی که مشغول شست و شوی خود بود، زیباییاش نمایان شد و نیل از حضور او آباد گشت. او به آب وارد شد و همچون ماه در آن مستقر گردید.
یوسف در آب به آرامش پرداخت و زیباییاش را نشان داد. سپس به قصر شاه میرفت و در آنجا تجمعی از زیبارویان برای دیدار او آماده شده بودند. وقتی یوسف به تخت نشست، نور او به همه جا تابید و مردم گمان کردند که آفتاب از پشت ابرها بیرون آمده است. زیبایی یوسف به قدری بود که حتی خدایان و بتان مصر نیز تحتالشعاع او قرار گرفتند و از زیباییاش شگفتزده شدند.
هوش مصنوعی: در روز موعود، یوسف خورشید از افق نیل به آسمان تابید و سر بلند کرد.
هوش مصنوعی: مالک به یوسف میگوید که تو همچون گلی زیبا و دلبر هستی که در کنار رود نیل قرار گرفتهای.
هوش مصنوعی: از خودت پاکی و صفا را به وجود آور و گرد و غبار را از روی راه بردار تا به نیل آبرو و زیبایی بدهی.
هوش مصنوعی: با فرمان صاحب آن خورشید درخشان، به سرعت به سوی نیل حرکت کرد.
هوش مصنوعی: دست سمن را به زیر پیرهن برد و پردهای نیلوفری به دورش پیچید.
هوش مصنوعی: کلاه سفیدی بر سر دارند که از طلا تهیه شده و بر روی آن هم تخم طلا نصب شده است. زاغی که در شب به دنیا آمده، درخشش و زیبایی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از کسی است که لباسش را از سر خود کشید و به طوری که قسمت بالا به سمت غرب و قسمت پایین به سمت شرق قرار گرفت. به عبارتی، این تصویر نشاندهنده یک حرکت یا تغییر چشمگیر است که به دو سو اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در آن شب، زیبایی و جلوه آنچنان بود که از دور آسمان صبحگاهی را روشن به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: لباس آبی رنگی به سرعت بسته شده، مانند اینکه زیبایی نقرهای بر لب نیل ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: از آسمان آبی فریادی بلند شد که آن ماه زیبا با قدمهای خود، نیل را زنده کرد.
هوش مصنوعی: اگر به جای نهر نیل تو وجود داشتی، چه حالتی داشتی؟ من با بوسیدن پای تو آرامش مییافتم، ولی آن حال چه بود؟
هوش مصنوعی: خورشید تصمیم گرفت که خود را به سوی نیل بیفکند و همچون چشمهای، نور و روشنی خود را در آن بپاشد.
هوش مصنوعی: چشمش نمیبیند که چگونه به اندازهی خود شایستگی دارد، مانند نیل که دست و پایش را میشوید.
هوش مصنوعی: او از سوی ساحل به دریا قدم گذاشت و مانند ماهی که در آسمان آبی منزل میسازد، در آنجا سکونت کرد.
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی تو مانند خورشید درخشان است، همچون گل نیلوفر که درون آب نشسته و جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که بدنش در آب به حالت عریانی درآمد، روح و جان آب زنده و جاری به او منتقل شد.
هوش مصنوعی: موهای گیسوان را به ردیفی آزاد و باز گشوده است و آب روان را به زنجیر کشیده و به هم بسته است.
هوش مصنوعی: برای شکار و صید، دام معناداری از مه تا ماهی آماده کرده است.
هوش مصنوعی: گاهی آب از دست میریخت و بر سر میپاشید و ماه را مانند پروین زیور میبست.
هوش مصنوعی: گاه میزد که از دست او، گلی با زیبایی میروئید و او با شانهای که در دست داشت، به ساقههای سنبل میرسید.
هوش مصنوعی: زمانی که گرد و خاک از چهره پاک شود و چرک از بدن برطرف گردد، انسان مانند درختی سرسبز و زیبا از کنار رود نیل بلند میشود.
هوش مصنوعی: از فرش دار، مالک پیراهنی خواست و گل سمن را در پوشش زیبایی تزیین کرد.
هوش مصنوعی: سپس او با دیبای زربافت و پر نقش و نگار به سینهاش، زیباییهای بسیاری را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: ماه به زیبایی و شکوهی دست یافته که همچون تاجی زرین بر سر دارد، و کمربند مزین و زینتی را به دور کمرش بسته است.
هوش مصنوعی: موهای زیبا و دلانگیز او به شکلی آویزان شده که حال و هوای مصر را تداعی میکند و از آن عطر خوشی به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: او را با خوبی و احترام در هودجی نشاندند و با هدف رفتن به قصر شاه، بر اسبی سوار کردند.
هوش مصنوعی: از قصر بیرون آمدی و تختی را که شاه بر روی آن لباس خود را میکشید، به وضوح دیدم.
هوش مصنوعی: در مقابل او، جمعی از بهترینها صف بستهاند و منتظر دیدار یوسف هستند.
هوش مصنوعی: بر بالاترین نقطهی هودج، جهانی را قرار دادند و مردم چشم به آن هودج دوختند.
هوش مصنوعی: آن روز، آفتاب روشن، همچون قضا و مقدر، در ابرهای تیره پنهان بود.
هوش مصنوعی: مالک به یوسف میگوید که ای دلبر زیبا، باید از هودج (چادر یا وسیله حمل) به سمت تختگاه (محل نشستن و قدرت) بروی.
هوش مصنوعی: تو همچون خورشیدی، از پس پردهها بیرون بیا و با نور خود، جهان را زیبا کن.
هوش مصنوعی: وقتی یوسف سوار بر کالسکه شد، مانند خورشید بر دیدگان مردم تابید و روشنایی افشاند.
هوش مصنوعی: نگرندگان فکر کردند که خورشید در حال طلوع است، اما در واقع این نور ناشی از بارانی است که از ابرهای آبی به زمین میریزد.
هوش مصنوعی: نگاهی به زیبایی و درخشش خورشید انداختند و فهمیدند که این نور و تابش از آن او نیست.
هوش مصنوعی: او هنوز در پس ابر پنهان است و نورش مانند تابش یوسف نمایان نمیشود.
هوش مصنوعی: از شدت شگفتی، تماشاگران با دستهای خود ضربه میزنند و از هر سو فریاد برمیدارند.
هوش مصنوعی: خداوندا، این ستارهی خوشبخت کیست که هم ماه از او خجلتزده است و هم خورشید؟
هوش مصنوعی: بتهای مصری با سر فرود آمده در مقابل او ایستادند و از لوح او نوشتههای خود را به فراموشی سپردند.
هوش مصنوعی: در هر جایی که عشق و محبت به وضوح نمایان شود، سها (ستاره) دیگر نمیتواند فقط در خفا باشد و باید آشکار شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.