گنجور

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۳ - تمثیل در بیان سیر مراتب نبوت و ولایت

 

زمانِ خواجه وقتِ استوا بود

که از هر ظِلّ و ظلمت مصطفا بود

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۷ - جواب

 

چه حاصل مر تو را زین بود نابود

کز او گاهیت خوف و گه رجا بود

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۷ - جواب

 

چو بود توست یک سر همچو نابود

نگویی که اختیارت از کجا بود

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۶ - در موازنهٔ نفس در تمثیل جام جم

 

یکی جم نام وقتی پادشا بود

که جامی داشت کان گیتی‌نما بود

شیخ محمود شبستری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

دیگرانرا عیش و شادی گرچه در صحرا بود

عیش ما هر جا که یار آنجا بُود آنجا بُود

هر دلی کز مهر آن مه روی دارد ذرّه یی

در گداز آید چو موم ار فی المثل خارا بود

سنبلت زانرو ببالا سر فرود آورده است

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳

 

آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود؟

در معرض خورشید، کی نور سها پیدا بود؟

رندیست کار بیدلان، تقوی شعار زاهدان

آری دلا هر کسوتی، بر قامتی زیبا بود

آنکس که آرد در نظر، روی چنان و همچنان

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۵ - آغاز داستان جمشید و خورشید

 

چو کان و ابر کار او سخا بود

ز سر تا پا همه حلم و حیا بود

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۳ - اجازه سفر خواستن جمشید

 

جلاجل را هان بر مرحبا بود

همه کوه و در آواز درا بود

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۳ - آمدن شادیشاه به خواستگاری خورشید

 

ز بس رایت که بر روی هوا بود

هوا بر شکل شیر و اژدها بود

سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

گر او مراست هرچه بخواهم مرا بود

ملکی بدین صفت چو منی راکجا بود

با فقر وفاقه هیچ حسد نیست بر توام

گو هردو کون از آن تو واو مرا بود

در ملک آن فقیر که باشد غنی بعشق

[...]

سیف فرغانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

دوشینه خیالت همه شب مونس ما بود

تا روز دو دست من و آن زلف دوتا بود

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹

 

دل را نسیم زلف معنبر دوا بود

تا دوست را عنان عنایت کجا بود

من زهر شربت شب هجران چشیده ام

شهد لبت به جام رقیبان چرا بود

من تشنه ام به آب زلال وصال تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۰

 

یاری که همه میل دلش سوی وفا بود

برگشت و جفا کرد و ندانم که چرا بود

بر حال من دلشده ی زار نبخشود

این نیز هم از طالع شوریده ی ما بود

از هجر تو هر چند که کردیم شکایت

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳

 

سال‌ها دفترِ ما در گرو صَهبا بود

رونقِ میکده از درس و دعایِ ما بود

نیکیِ پیرِ مغان بین که چو ما بدمستان

هر چه کردیم به چشمِ کَرَمَش زیبا بود

دفترِ دانش ما جمله بشویید به مِی

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴

 

یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود

رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود

یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم می‌کُشت

مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود

یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹

 

در دو عالم چون یکی دارندهٔ اشیا بود

هر یکی در ذات آن یکتای بی همتا بود

جنبش دریا اگر چه موج خوانندش ولی

در حقیقت موج دریا عین آن دریا بود

عقل کل موجود گشت اول به امر کردگار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷

 

آن چنان ذاتی نهان اندر صفت پیدا بود

جامع ذات و صفاتش نزد ما اسما بود

ز آفتاب حسن او عالم منور شد تمام

همچنان روشن بود مجموع عالم تا بود

نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکیست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸

 

کون جامع جامع اسما بود

مظهر او مجمع اشیاء بود

آفتابی تافته بر آینه

نور او زان نور مه سیما بود

در ازل رندی که با ما باده خورد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹

 

آبروی ما ز چشم ما بود

این چنین سرچشمه ای اینجا بود

می رود آبی روان بر روی ما

سو به سو در عین ما دریا بود

عالمی آئینه دار حضرتند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۴