گنجور

 
سیف فرغانی

گر او مراست هرچه بخواهم مرا بود

ملکی بدین صفت چو منی راکجا بود

با فقر وفاقه هیچ حسد نیست بر توام

گو هردو کون از آن تو واو مرا بود

در ملک آن فقیر که باشد غنی بعشق

مسکین شمر توانگر وسلطان گدا بود

باآب دیده زآتش شوقش بگور شو

تا خاک تیره را ز روانت صفا بود

مشهور زهد را نه ز بینایی دلست

گر طاعتی کند نظرش بر جزا بود

آن سرفراز دامن جانان کند بچنگ

کش آستین منع چو دست عطا بود

رنج تو هستی تو شد ار عافیت خوهی

با هستی تو عافیت اندر بلا بود

بر دشمنان بلشکر همت بزن که مار

دندان کند سلاح چو بی دست وپا بود

آنگه سزای قربت جانان شوی که تو

بی تو شوی وجای تو بیرون زجا بود

پیش از ممات هرکه فنا کرد نفس را

بعد از حیات مشربش آب بقا بود

عشاق روی دوست نباشند همچوسیف

نی دانه همچو کاه ونه گل چون گیا بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

گر سال عمر من به سر آید روا بود

اندی که سال عیش همیشه به جا بود

پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد

پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود

ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس

[...]

وطواط

جانا ، همه خطاب تو با من جفا بود

وز من جفات را همه پاسخ وفا بود

هرگز مباد با تو جفاکار روزگار

ور چه همیشه کار تو با من جفا بود

ای نزد من ز جان و دل من عزیز تر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

مولی قوام دین که بر اقلیم حلّ و عقد

کلک گره گشای تو فرمان روا بود

تر گردد از حیای کفت ابر هر زمان

وین قطره ها کزو بچکد از حیا بود

با طبع تو مثل نتوان زد ز موج بحر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
اوحدی

آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود

میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟

سرو و سمن به قد تو مانند و روی تو

گر سرو با کلاه و سمن در قبا بود

در پای خود کشی به ستم هر دمی مرا

[...]

ابن یمین

اقبال را بقا نبود دل بر او مبند

عمری که در غرور گذاری هبا بود

ور نیست باورت ز من اینک تو خود ببین

اقبال را چو قلب کنی لابقا بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه