گنجور

 
جهان ملک خاتون

دل را نسیم زلف معنبر دوا بود

تا دوست را عنان عنایت کجا بود

من زهر شربت شب هجران چشیده ام

شهد لبت به جام رقیبان چرا بود

من تشنه ام به آب زلال وصال تو

سیراب دیگری ز لبت کی روا بود

حسن و وفا از آنکه ندارند اتفّاق

هر جا که مهوشیست چنین بی وفا بود

بیگانه گشته ای ز من ای دوست بی سبب

جورت بگو چرا همه بر آشنا بود

لطفت مگر بگیردم این دست ناتوان

ورنه بگو که سعی جهان تا کجا بود

ای دل اگر جفا بری از دوست عیب نیست

کار بتان دلبر بدخو جفا بود

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

ای آنکه مانده‌ای به طمع بر وصال خویش

نشنیده ای که عشق سراسر بلا بود

پروانهٔ ضعیف کند جان و دل نثار

تا پیش شمع یک نفس او را بقا بود

سنایی

گر سال عمر من به سر آید روا بود

اندیکه سال عیش همیشه به جا بود!

پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد

پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود

ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس

[...]

وطواط

جانا ، همه خطاب تو با من جفا بود

وز من جفات را همه پاسخ وفا بود

هرگز مباد با تو جفاکار روزگار

ورچه همیشه کار تو با من جفا بود

ای نزد من ز جان و دل من عزیز تر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

مولی قوام دین که بر اقلیم حلّ و عقد

کلک گره گشای تو فرمان روا بود

تر گردد از حیای کفت ابر هر زمان

وین قطره ها کزو بچکد از حیا بود

با طبع تو مثل نتوان زد ز موج بحر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
اوحدی

آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود

میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟

سرو و سمن به قد تو مانند و روی تو

گر سرو با کلاه و سمن در قبا بود

در پای خود کشی به ستم هر دمی مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه