دل را نسیم زلف معنبر دوا بود
تا دوست را عنان عنایت کجا بود
من زهر شربت شب هجران چشیده ام
شهد لبت به جام رقیبان چرا بود
من تشنه ام به آب زلال وصال تو
سیراب دیگری ز لبت کی روا بود
حسن و وفا از آنکه ندارند اتفّاق
هر جا که مهوشیست چنین بی وفا بود
بیگانه گشته ای ز من ای دوست بی سبب
جورت بگو چرا همه بر آشنا بود
لطفت مگر بگیردم این دست ناتوان
ورنه بگو که سعی جهان تا کجا بود
ای دل اگر جفا بری از دوست عیب نیست
کار بتان دلبر بدخو جفا بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و درد هجران اشاره دارد. شاعر از نسیم زلف محبوبش و تأثیر آن بر دل سخن میگوید و بیان میکند که تجربه تلخ دوری از دوست را چشیده و به لذت حضور او نیاز دارد. او به تشنگی خود برای وصال محبوب اشاره میکند و به بیوفایی و بیگانگی محبوبی که روزی نزدیک بود، اشاره دارد. در نهایت، شاعر میگوید که جفای محبوب ممکن است عیب نباشد و طبیعی است که معشوق گاهی بیوفا باشد، زیرا این امر در کار دلبرانی با خصوصیات خاص معمول است.
هوش مصنوعی: دل مانند گیاه نیازمند نسیمی است که زلف دوست همچون دارو به آن زندگی میبخشد. تا زمانی که دوست عنایت و محبتش را به دل بخشیده، این نسیم روحافزا برقرار است.
هوش مصنوعی: من در شب جدایی تلخی را احساس کردهام، پس چرا بوسهی تو به دست رقیبان شیرین است؟
هوش مصنوعی: من به شدت به آب پاک و شفاف محبت تو نیاز دارم؛ اما نوشیدن چشمهساری دیگر از لبان تو، برای من قابل قبول نیست.
هوش مصنوعی: زیبایی و وفا از کسانی نیست که این ویژگیها را ندارند؛ هر کجا که زیبایی باشد، بیوفایی نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای دوست، تو به طور بیدلیل از من دور شدهای. بگو چرا دلخوری تو به من مربوط نیست، در حالی که همه به دوستان آشنا هستند.
هوش مصنوعی: اگر لطف تو شامل حال من نشود و این دست ناتوان را بگیری، باید بگویی تلاش و کوشش در این دنیا تا کجا ارزش دارد.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر از طرف دوستت بیرحمی یا ظلمی ببینی، اشکالی ندارد؛ چرا که خود ستم و بیرحمی در رفتار محبوبان دلبر نیز دیده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر سال عمر من به سر آید روا بود
اندی که سال عیش همیشه به جا بود
پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد
پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود
ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس
[...]
جانا ، همه خطاب تو با من جفا بود
وز من جفات را همه پاسخ وفا بود
هرگز مباد با تو جفاکار روزگار
ور چه همیشه کار تو با من جفا بود
ای نزد من ز جان و دل من عزیز تر
[...]
مولی قوام دین که بر اقلیم حلّ و عقد
کلک گره گشای تو فرمان روا بود
تر گردد از حیای کفت ابر هر زمان
وین قطره ها کزو بچکد از حیا بود
با طبع تو مثل نتوان زد ز موج بحر
[...]
آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود
میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟
سرو و سمن به قد تو مانند و روی تو
گر سرو با کلاه و سمن در قبا بود
در پای خود کشی به ستم هر دمی مرا
[...]
اقبال را بقا نبود دل بر او مبند
عمری که در غرور گذاری هبا بود
ور نیست باورت ز من اینک تو خود ببین
اقبال را چو قلب کنی لابقا بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.