یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۸۸
مرد و زن آفاق سپردم پس و پیش
دیدم چپ و راست پادشه تا درویش
...خران و آستین بوس سگان
سردار و سجود گوشه دامن خویش
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۶ - حکایت
ولی چون من شدم فارغ ز تشویش
مظنه چارساعت رفتم از خویش
غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
زین موی که بر میان تست ای بدکیش
باشدت کمرت خجل ز بی برگی خویش
آمیزش موی با میانی که تراست
همسایگی توانگرست و درویش
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸
چشم عقلم خیره شد از عکس روی تابناکش
روزگارم تیره شد از تار موی مشکبویش
شب که از خوی بد او رخت میبندم ز کویش
بامدادان عذر میخواهد ز من روی نکویش
عارف سالک کجا فارغ شود از ذکر و فکرش
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵
شبان تیره به سر وقت چشم جادویش
چنان برو که نیفتی ز طاق ابرویش
یکی فتاده به زنجیر زلف مشکینش
یکی دویده به دنبال چشم آهویش
یکی سپرده تن سخت را به هجرانش
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۳ - مغربی تبریزی قُدِّسَ سِرُّهُ
مرا از روی هر دلبر تجلی میکند رویش
نه از یک سوی میبینم که میبینم زهرسویش
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۳ - مغربی تبریزی قُدِّسَ سِرُّهُ
مرا از روی هر دلبر تجلی میکند رویش
نه از یک سوی میبینم که میبینم زهرسویش
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۰ - محمود شبستری قدّس سرّه
به کلیت رهایی یابی از خویش
غنی گردی به حق ای مرد درویش
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۵ - مجمر اصفهانی رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیه
گر سنگ بود به گفتگویش
در خاک بود به جستجویش
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - حکایت
بساز ای دوست ما را بنده ی خویش
که تا فارغ شوم از بیم و تشویش
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۲
رهم نمیدهد اغیار بر سر کویش
که کام دل بنگاهی ستانم از رویش
هزار جان و دلم دادی ایدریغ خدای
که بستمی دل و جانی بهر سر مویش
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۵ - در توسل بحضرت امام ثامن الائمه
نسیم جنت وزان ز کویش
شراب تسنیم روان ز جویش
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۴ - در شهادت ولی داور علی اکبر علیه السلام
مهین شهزاده کز حسن رویش
بجان خورشید و مه خفاش کویش
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۴ - در شهادت ولی داور علی اکبر علیه السلام
شهنشه اشک ریزان تاخت سویش
باشک از روی و مو شد گرد شویش
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲
بس غیور است او بر طلعت نیکویش
هیچ نگذارد غیری نگرد سویش
تاکسی باقی است از هستی یک مویش
نتواند دید یک موئی ز ابرویش
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲
کافری خیو افکند در نبرد بر رویش
خود ز فعل آن بدخو منقلب نشد خویش
ترک قتل او فرمود برگشود بازویش
کی بود کسی واقف از خصال نیکویش