چشم عقلم خیره شد از عکس روی تابناکش
روزگارم تیره شد از تار موی مشکبویش
شب که از خوی بد او رخت میبندم ز کویش
بامدادان عذر میخواهد ز من روی نکویش
عارف سالک کجا فارغ شود از ذکر و فکرش
صوفی صافی کجا غافل شود از های و هویش
خوش دل از وصلت نسازد تا نسوزی از فراقش
زندگی از سر نگیری تا نمیری ز آرزویش
هر چه خود را میکشم از دست عشقش بر کناری
میکشد باز آن خم گیسو، دل ما را به سویش
تا به صد حسرت لب و چشمم نبندد دست گیتی
من نخواهم بست چشم از روی و لب از گفتگویش
سایهٔ سروی نشستستم که از هر گوشه دارد
آب چشم مردم صاحب نظر آهنگ جویش
گر نشان جویی ازو یک باره گم کن خویشتن را
زان که خود را بارها گم کردهام در جستجویش
من که امروز از غم دیدار او مردم به سختی
آه اگر فردا بیفتد چشم امیدم به رویش
اشک خونین میرود از دیدهام هنگام مستی
تا می رنگین به جامم کرده ساقی از سبویش
بند مهر او فروغی کی توان از هم گسستن
زان که صد پیوند دارد هر سر مویم به مویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و دلبستگی عمیق خود به معشوق میپردازد. او از زیبایی و جذابیت معشوقش سخن میگوید و میگوید که چطور این عشق زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده است. روزها و شبها را به خاطر دوری از معشوق سخت میگذراند و حتی در فکر و ذکرش نمیتواند از یاد او غافل شود. شاعر بیان میکند که در حالی که تلاش میکند خود را از عشق معشوق دور کند، این عشق دوباره او را به سوی خود میکشاند و نمیتواند از احساساتش فرار کند. در نهایت، او به نوعی وابستگی و پیوند عمیق اشاره میکند که بین او و معشوق وجود دارد و این پیوند حتی ناپسندها و دردهای مختلف را تحملپذیر میکند.
هوش مصنوعی: چشم عقل من مجذوب و حیران زیبایی چهره او شد و به خاطر حضورش، روزگارم تیره و ناگوار گشت.
هوش مصنوعی: شب که از رفتار ناپسند او فاصله میگیرم و از محل او دور میشوم، صبح روز بعد از من عذرخواهی میکند و با چهره زیبا و دلنوازش به من نگاه میکند.
هوش مصنوعی: عارف و سالک هرگز از یاد و اندیشه خود منصرف نمیشود. صوفی خالص هم هیچگاه از شور و هیجان زندگی غافل نمیماند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از دوری محبوب رنج نکشتی و در عشق او دلت شاد نیست، زندگی را از سر نمیگیری. تنها زمانی میتوانی زندگی را آغاز کنی که از آرزوی وصال او جان نداده باشی.
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که از عشق او دور شوم و خودم را از او دور کنم، باز هم آن موی پیچیدهاش دل مرا به سوی خودش میکشاند.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زندگی نتواند مانع دیدن و گفتگو کردن با او شود، از زیباییهایش چشم نخواهم بست و از گفتوگو با او دست نخواهم کشید.
هوش مصنوعی: زیر سایهٔ درخت سرو نشستهام و از هر سو میبینم که مردم فرهیخته، به خاطر آن، احساس عاطفی و اشک میریزند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نشانهای از او هستی، یکباره خود را فراموش کن. زیرا من بارها در جستجوی او، خودم را گم کردهام.
هوش مصنوعی: من امروز به خاطر دیدن او از غم جان سپردم و به سختی از خودم آه میکشم. اگر فردا هم امیدی به دیدار او داشته باشم، بر رویش چشم میدوزم.
هوش مصنوعی: هنگام مستی، اشکهای خونینی از چشمانم میریزد، چون ساقی، سبوی خود را پر از می رنگین کرده و به جامم میریزد.
هوش مصنوعی: عشق او مانند نوری است که هیچکس نمیتواند آن را از هم بگسلد، زیرا هر یک از موهای من به او متصل است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر دل راهب دگر طاقت نماند از گفتگویش
زد بسر دست عزا بنهاد روی خود برویش
کرد روی خویشتن را سرخ از خون گلویش
از ادب زد بوسه بر پمرده لبهای نکویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.