ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
طبیبی نیست همچون او جهانرا
عجب ناید ازو فرزانگانرا
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
جمال الدین حسین ساربان را
که روبه بشمرد شیر ژیان را
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۴ - در تحقیق حقیقت
برو در پیش کُن یک راه جان را
که قدری نیست اقوال زبان را
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۴ - در تحقیق بهشت و دوزخ
به صورت چون تنت خورد این جهان را
به دست آوری به معنی ذوق جان را
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۵ - در تحقیق رزق
به تن میخور همیشه آب و نان را
به جان میجوی علم خاص جان را
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۹ - در شرح حضرت مهدی سلام الله علیه
تمنا باشد آنجا مردگان را
که یک بار دگر یابند جان را
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل ششم » بخش ۷ - الفرقة الثانیة
کی شناسد وجود قرآن را
تا نداند حقیقت آن را
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل ششم » بخش ۲ - حکایت
خلق چون دید صورت آن را
تازه کردند جمله ایمان را
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۶
بگوئید ای رفیقان ساربان را
که امشب باز دارد کاروان را
چو گل بیرون شد از بستان چه حاصل
ز غلغل بلبل فریاد خوان را
اگر زین پیش جان می پروریدم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷
اگر در جلوه میآری سمند باد جولان را
بفرما تا فرو روبم به مژگان خاک میدان را
مکن عیب تهیدستان که در بازار سرمستان
گدا باشد که بفروشد به جامی ملک سلطان را
چرا از کعبه برگردم که گر خاری بود در ره
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۱
شبی که راه دهم آه آتش افشان را
ز دود سینه کنم تیره چشم کیوان را
ببر طبیب صداع از سرم که این دل ریش
ز بهر درد فدا کرده است درمان را
مگر حکایت طوفان چو اشک ما بینی
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۴ - رفتن جمشید به اقامتگاه خورشید
طلب کردند میر کاروان را
سر و سالار خیل عاشقان را
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۸ - گفتگوی جمشید با شمع
به آب اول بشو صد ره دهان را
دگر بگشا به ذکر او زبان را
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۰ - بازگشت جمشید به روم و دامادی او
ز چین بر روم پیچیدی عنان را
چو خور تا شام بگرفتی جهان را
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
در دل عاشق اگر قدر بود جانان را
نظر آنست که در چشم نیارد جان را
تو اگر عاشقی ای دل نظر از جان برگیر
خود به جان تو نباشد طمعی جانان را
دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
ترا من دوست میدارم چو بلبل مر گلستان را
مرا دشمن چرا داری چو کودک مر دبستان را
چو کردم یک نظر در تو دلم شد مهربان بر تو
مسخر گشت بیلشکر ولایت چون تو سلطان را
به خوبی خوبرویان را اگر وصفی کند شاعر
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را
دانم که این دلیری نبود چو تو جبان را
خود چون تو بی بصارت نکند چنین تجارت
زیرا که آن حرارت نبود فسردگان را
ای شیخ گربه زاهد وز بهر نان مجاهد
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مثنوی در وصف ایوان شاه شیخ ابواسحاق
خم ایوان شاه کامران را
ابواسحاق سلطان جهان را
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۱۶ - رفتن قاصد پیش معشوق
مرنجان آن غریب ناتوان را
کسی دشمن ندارد دوستان را