گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را
دانم که این دلیری نبود چو تو جبان را
خود چون تو بی بصارت نکند چنین تجارت
زیرا که آن حرارت نبود فسردگان را
ای شیخ گربه زاهد وز بهر نان مجاهد
بر خوان آرزوها همکاسه ای سگان را
ای از برای روزی شغل تو خانه سوزی
بنشین (و) کار او کن کوضامنست آن را
از بهر آب فردا امروز ترک نان کن
چون نان بآب دادی خاکی شمر جهان را
چو (ن) مرغ دانه می چین اندر زمین که ایزد
کرد آردبیز روزی غربیل آسمان را
چون عاشقان دنیا با کس مکن خصومت
همکاسه سگان دان جویندگان نان را
مردار مرده ریگی افتاده درمیانشان
وندر دهان گرفته هر ده یک استخوان را
ای تیز کرده دندان بر استخوان یاران
تا گوشتی نخاید بردوز لب دهان را
کنج دهان چو باشد از گنج ذکر خالی
ای زهردار غفلت ماری شمر زبان را
ای آسیای سودا اندر سرتو گردان
در ناو قالب خود چون آب دان روان را
وآن ماهیان معنی اندروی آشنا گر
تو جمع کرده با هم ماران و ماهیان را
ماران شده چو ثعبان ماهی نمانده دروی
کان نفس چو سگ آبی خورده یکان یکان را
تو پیش ازین چو عنقادر قاف قرب بودی
چون یاد می نیاری آن قدسی آشیان را؟
تو کرده ای زمستی در خانه دود هستی
تاریک دل نبیند آن شمع روشنان را
با او فراخ دل شو در بذل جان که نبود
زآن ماه خانه روشن مرتنگ روز نان را
گر در درون پرده چون سیف جای خواهی
هر شب چو سگ برین در بالین کین آستان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و فداکاری پرداخته و به عشق واقعی و صداقت در آن اشاره میکند. شاعر از عاشق خواسته که برای عشق جان خود را فدای آن کند و از ترس و جبن افراد بیبصیرت انتقاد کرده است. او به زاهدان و کسانی که فقط به دنبال روزی هستند، میگوید که باید به اهمیتی که عشق دارد توجه کنند و در زندگی خود به دنبال معنای واقعی باشند. همچنین، شاعر از عشقهای دنیوی و دعواهای بیمعنا انتقاد میکند و به سادگی عشق آسمانی و صفای دل اشاره دارد. در نهایت، او به ضرورت بذل جان و دل در راه عشق به عنوان یک ارزش والا تاکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی، باید جانت را در راه عشق فدای آن کنی. میدانم که این کار شجاعت نیست، زیرا از تو که ترسویی، انتظار این را نداشتم.
هوش مصنوعی: کسی که مثل تو بینا نیست، چنین معاملهای نمیکند، زیرا آن اشتیاق و شور و حرارت در سردمردان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای شیخ، تو که خود را زاهد میدانی، برای به دست آوردن نان و روزی با زحمت میجنگی، بیا و در سفره آرزوها، همنشین سگان باش.
هوش مصنوعی: ای کسی که برای روزیات شغل تو آتش زدن خانه است، بنشین و کار او را انجام بده، زیرا آن کار ضمانت شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر آیندهات امروز میتوانی از خوردن نان بگذری، زیرا اگر نان را با آب قاطی کنی، به خاک و خاکی تبدیل خواهی شد. زندگی در این دنیا گذراست.
هوش مصنوعی: مانند مرغی که دانهها را از زمین جمعآوری میکند، خداوند روزی را برای او آماده کرده است، همانطور که غربیل آسمان، روزیها را به او میرساند.
هوش مصنوعی: سعی کن مانند عاشقان، با دیگران دشمنی نداشته باشی. کسانی که به دنبال دنیا هستند، شبیه به سگهایی هستند که فقط به دنبال نان میگردند.
هوش مصنوعی: در میان مردم، چیز ناخوشایندی وجود دارد که هر کدام به طریقی درگیر آن هستند و برای خود دنبال سهمی از آن میگردند.
هوش مصنوعی: این شعر به تشدید و تندخویی فردی اشاره دارد که به دوستان و همنشینان خود آسیب میرساند. او مانند دندانی تیز که بر روی استخوانها فشار میآورد، به دیگران آسیب میزند و از آنها چیزی نمیبرد. در واقع، او نه تنها به دیگران آسیب میزند بلکه از آنها چیزی به دست نمیآورد. این بیت به نوعی انتقاد از رفتارهای گزنده و خشن در روابط اجتماعی است.
هوش مصنوعی: اگر دهان بدون یاد خدا پر شود، مانند گنجی که خالی است، آنگاه غفلت همچون ماری زهرآلود خواهد بود که زبان را در مینوردد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در دل خود افکار و آرزوهای بزرگ داری، مانند آبی که در ظرف خود حرکت میکند، از محدودیتهای ظاهری خود خارج شو و به آزادی و خلاقیت بپرداز.
هوش مصنوعی: اگر تو ماهیان و ماران را کنار هم جمع کردی، همینجا متوجه میشوی که آن ماهیها معنیای در خود دارند که به تو و معرفتت وابسته است.
هوش مصنوعی: مارها مانند یک افعی شدهاند و دیگر ماهی در دریا باقی نمانده است. نفس درویش چون سگی است که آب خورده و به یکیک از موجودات حمله میکند.
هوش مصنوعی: تو در گذشته مانند یک پرندهای بودی که در نزدیکی قاف است، حالا چرا یاد آن مکان مقدس را نمیکنی؟
هوش مصنوعی: تو به خاطر دلتنگی و غم، خانهات را پر از دود کردهای و در این تاریکی، دل کسی نمیتواند روشناییها و امیدها را ببیند.
هوش مصنوعی: با او صمیمی و دل باز باش و جان خود را بده، چون در دل شب و تاریکی، وجود آن ماه مانند، زندگی را روشن میکند و روزی برای تو فراهم میآورد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در کنار محبت و دوستی جای بگیری، باید هر شب مانند یک سگ به درب آنجا بیایی و وفاداری خود را نشان دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای میرآب بگشا آن چشمه روان را
تا چشمها گشاید ز اشکوفه بوستان را
آب حیات لطفت در ظلمت دو چشم است
زان مردمک چو دریا کردست دیدگان را
هرگز کسی نرقصد تا لطف تو نبیند
[...]
گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را
تو پیش چشم و آنگه جای گله زبان را
تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم
ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری
[...]
ای چشم تو کشیده، ابروی چون کمان را
تیری که میگشایی، از ما طلب نشان را
آن دم که تیر غمزه، بر بیدلان گشایی
مرغ از هوا در آید، از بهر جان فشان را
من در میان جانت، چون نی کمر ببستم
[...]
از هر که گلبن بینند روی جان را
پنهان کجا توان کرد خورشید آسمانرا
اعیان ثابته هست اسمای حضرت حق
دیدم همه مسماست کردم عیان عیان را
روحی دمید در تن گفت او نفخته فیه
[...]
عشقت زهم برآورد یاران مهربان را
از همچو مرگ بگسست پیوند جسم و جان را
تا طرح هم زبانی با این و آن فکندی
کردند تیز برهم صد همزبان زبان را
از لطف عام کردی در بزم خاص با هم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.