در دل عاشق اگر قدر بود جانان را
نظر آنست که در چشم نیارد جان را
تو اگر عاشقی ای دل نظر از جان برگیر
خود به جان تو نباشد طمعی جانان را
دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد
که چو سختی رسدش سست کند پیمان را
قومی از دوستیش دشمن جان خویشند
ای توانگر بنگر همت درویشان را
همتت گر به دو عالم نگرانی دارد
تو بدان لاشه به سر چون بری این میدان را
دادن جان قدم چون تو جوانمردی نیست
که به لب از دهن سگ بربایی نان را
طالب دوست شکایت نکند از دشمن
چه غم از سرزنش مطرقه مر سندان را
گر مرا درد و جهان دست دهد در ره دوست
قدم از جا نرود عاشق سرگردان را
نرود با سر ملک و ننهد پا بر تخت
گر گدایی درش دست دهد سلطان را
خویش و پیوند به یکباره حجاب راهند
ببر از جمله و بیگانه شمر خویشان را
سیف فرغانی ناجسته میسر نشود
آنچه مردم به طلب باز نیابد آن را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
[...]
می بیارید و به می تازه کنید ایمان را
غم جنّات و جهنم نبود رندان را
ترک خود گیر که با خود به مکانی نرسی
که در آن کوی مجالی نبود رضوان را
عاقلان را به مقامات مجانین ره نیست
[...]
رونق عهد شباب است دگر بُستان را
میرسد مژدهٔ گل بلبل خوشالحان را
ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچهٔ بادهفروش
[...]
وقت آن شد که می ناب دهی مستان را
خاصه من بیدل شوریده سرگردان را
قدحی چند روان کن، که جگرها تشنه است
تا ز خود دور کنم این سر و این سامان را
شیشه خالی و حریفان همه مخمورانند
[...]
رونق عهد شباب است دگر بستان را
می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.