گنجور

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

نمود آن زن بدیشان خویشتن را

که شاهی چون بود شایسته زن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدید از دور شوی خویشتن را

ز شادی سجده آمد کار زن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

برای حکم او بنهاد تن را

بسی تیمارداری کرد زن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار

 

تو کم باشی ز سگ بشنو سخن را

گر از سگ بیش دانی خویشتن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ

 

بجای آورد آداب و سُنن را

نکو بنمود الحق خویشتن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۶) حکایت غلبۀ عشق مجنون بر لیلی

 

اگر تو مرد آئی این سخن را

تو باشی همنشین آن سرو بن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس می‬خواست

 

خطابی آمد آن بی‌خویشتن را

که کرباست دهم اما کفن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

یکی زن بود پوشیده کفن را

چو شه زاده بدید از دور زن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

کنون بنشان بهم ما هر دو تن را

کزان نبوَد خبر یک مرد و زن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۳) حکایت آن مرد که از اویس سؤال کرد

 

فرو بُردست گوری خویشتن را

فرو آویخته آنجا کفن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » در آغاز آلهی نامه

 

ز کاف و نون تو کردی کَون کَون را

جهان و جان تودادی اِنس و جان را

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۳۴ - نصیحت پذیرفتن موش خوار

 

بگوش هوش بشنو این سخن را

فدای این سخن کن جان و تن را

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هجدهم » بخش ۱ - المقاله الثامنه عشر

 

چو می‌شویی بآب تلخ تن را

بشوی از اشگ شور خود کفن را

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل

 

چه درمان بود آن گرگ کهن را؟

که درمان نیست درد این سخن را

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقاله الحادیه و العشرون

 

گرامی دار پیرانِ کهن را

که در پیری بدانی این سخن را

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۲ - سبب نظم كتاب

 

خوشی در سلک کش دُر سخن را

بمعنی نو کن این جان کهن را

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

نه بتوان گفت با کس این سخن را

نه نتوان خواستن آن سرو بن را

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

دلش بگذاشت چون مرغی وطن را

که دید آن مرغ جان خویشتن را

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۲ - آغاز عشقنامۀ خسرو و گل

 

ز سر درجلوه ده نوع سخن را

که در رشک افگنی چرخ کهن را

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه

 

چو گل از دایه بشنود این سخن را

چو مه رخ برفروخت آن سرو بن را

عطار
 
 
۱
۲