عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴۴
بلبل سخنی گفت به گل آهسته
یعنی که بپیوند بدین دلخسته
گل گفت: آخر در که توانم پیوست
بشکفتن من ریختن پیوسته
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۴۲
امروز منم عهد مصیبت بسته
برخاسته دل میان خون بنشسته
چون شمع تنی سوخته جانی خسته
امید گسسته اشک در پیوسته
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۷۶
میپرسیدم دوش ز شمع آهسته
کاخر به خوش آیدت بگو ای خسته!
گفت: آن که مرا به درد من بگذارند
تا میسوزم به دردِ خود پیوسته
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بتنهائی دران کشتی نشسته
جهانی مال با وی تنگ بسته
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت
پسر اینک به پیش تو نشسته
چه میخواهی دگر ای چشم بسته
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول
که گر پایم شود از سنگ خسته
نمازم دست ندهد جز نشسته
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۹) حکایت مرد مجنون و رعنایان
بره دربود مجنونی نشسته
که میرفتند قومی یک دو رسته
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۲) حکایت محمد عیسی با دیوانه
مگر میرفت بر رخشی نشسته
سر افساری مرصّع تنگ بسته
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۶) حکایت مهستی دبیر با سلطان سنجر
بر او دید ساقی را نشسته
مهستی دل در آن مهروی بسته
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۰) حکایت دیوانۀ چوب سوار
یکی دیوانه چوبی بر نشسته
بتگ میشد چو اسپی تنگ بسته
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد
نفس بگرفته دست از جان بشسته
گهر در قعرِ دریا باز جسته
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۲) حکایت هارون با بهلول
وگر جائی پُلی باشد شکسته
که گرداند بُزی را پای بسته
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱۱) حکایت مسلمان شدن یهودی وحال او
همی شد آن غریب پای بسته
ازان زاری ایشان دل شکسته
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۴) حکایت اصمعی با آن مرد صاحب ضیف و زنگی حادی
بپرسیدم از آن زنگی خسته
که از بهر چه گشتی پای بسته
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۱۱) حکایت مجنون و لیلی
ز لیلی خار در پایت شکسته
به از صد گل ز غیری دسته بسته
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱) حکایت شیخ با ترسا
یکی ترسا کُمَیتی بر نشسته
بر او زینی مرصّع تنگ بسته
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۳) حکایت مرد صوفی که بر زبیده عاشق شد
زُبَیده بود در هودج نشسته
بحج میرفت بر فالی خجسته
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۸) حکایت ابرهیم ادهم در بادیه
همه پیش از سفر با هم نشسته
بخاموشی گزیدن عهد بسته
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱۲) حکایت مجنون و لیلی
یکی دیوار بود از گج ببسته
در آنجا لیلی ومجنون نشسته
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
صف مژگانش صف کردی شکسته
بزخم تیرباران از دو رَسته