گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲

 

ای عشق تو پیشوای دردم

وی درد تو هر زمان و هر دم

آیینهٔ عارضت سیه شد

کز حد بگذشت آه سردم

یک لحظه بر من آی آخر

[...]

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب پنجاهم: در ختم كتاب » شمارهٔ ۳۴

 

در هر سخنی که سر بدان آوردم

تا سر ننهم دران سخن سرکردم

آخر چه دلی بود که آن خون نشود

دردش نکند این سخن پُر دردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

که چون این را اجابت می‌نکردم

بسی دیدم بلا و سنگ خوردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

منم آن زن که در دین ره سپردم

نگشتم کشته از سنگ و نه مُردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۲) حکایت حسن بصری و رابعه رضی الله عنهما

 

به خون دل یکی پیه آبه کردم

درین دم کآمدم بیرون بخوردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۲) حکایت گناه کار روز محشر

 

اگر چه من گناه آلود مردم

ز فضلت بر گناهان سود کردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۸) حکایت موسی و مرد عابد

 

کنون از نیک بختانش شمردم

ز لوح اشقیا نامش ستردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱) حکایت آن مرد که در بادیه تجرید می‬کرد

 

چنین گفت او کزان شیوه بدردم

کفارت می‌کنم آنرا که کردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۴) حکایت سلطان محمود با آن مرد که همنام او بود

 

برابر گر نیم با تو که خُردم

برابر گردم آن ساعت که مردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۲) حکایت عیسی علیه السلام

 

چنین گفت او که بر اسلام مُردم

که چندین سال چندین رنج بردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱) حکایت شیخ با ترسا

 

نخواهم این بَدَل من توبه کردم

دگر هرگز بگرد این نگردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۳) حکایت مرد صوفی که بر زبیده عاشق شد

 

فغان می‌کرد کآخر من چه کردم

که چندین زخم بی اندازه خوردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۲) حکایت رندی که از دکانی چیزی می‬‌خواست

 

ترا دیدم خودی خود ستُردم

بتو زنده شدم وز خویش مُردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۲) حکایت رندی که از دکانی چیزی می‬‌خواست

 

اگر خود پای تا سر عین دردم

ز دردی کافرم گر سیر گردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » در آغاز آلهی نامه

 

خدایا از حکایت خسته گردم

بساط انبساط اندر نوردم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم

 

ز آب دیده غسل توبه کردم

مگر خاک کف پای تو گردم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

دریغا کانچ دانستم نکردم

غم خود وقت کار خود نخوردم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

چو من بر حوض زرّین غوطه خوردم

چرا پس گرد پای حوض گردم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

دمی نبود که در خونی نگردم

اگر عاشق شدم خونی نکردم

عطار
 
 
۱
۲
۳