عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار نایبی در دم مرگ
گر بود از تلخی مرگت خبر
جان شیرینت شود زیر و زبر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز میکرد
سالها میرفت مست و بی خبر
تا نه قوت ماندش نه بال و پر
عطار » منطقالطیر » بیان وادی معرفت » حکایت محمود و دیوانهٔ ویرانهنشین
گفت اگر میدانیی ای بیخبر
کز که دور افتادهای زیر و زبر
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » حکایت دختر پادشاه که بر غلامی شیفته شد و تحیر غلام پس از وصل در عالم بیخبری
روز تا شب آن غلام سیم بر
بود مست و از دو عالم بیخبر
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » حکایت دختر پادشاه که بر غلامی شیفته شد و تحیر غلام پس از وصل در عالم بیخبری
بعد از آن چون آن غلام سیم بر
یافت آخر اندکی از خود خبر
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند
تا نیاری مدتی زیر و زبر
کی توانی یافت ز آسایش خبر
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند
نیم ذره سایه بود آن بیخبر
خواست تا خورشید درگیرد ببر
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » گفتار مردی راهبین هنگام مرگ
هست احوال من زیر و زبر
همچنان کان پیر داد از خود خبر
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۲) حکایت آن جوان که از زخم سنگ منجیق بیفتاد
ولی هر دل که از حق باشدش صبر
همه شادی برو بارد بیک ابر
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال
قضارا عاشق و معشوق دلبر
دران یک خیمه افتادند همبر
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۶) حکایت پیغامبر و کنیزک حبشی
ز خُلق خود نپرسیدش پیمبر
کز اینجا تا کجا آیم بره بر
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۷) حکایت اعرابی در حضرت نبوّت
بدو گفت این کِه گفتت ای پیمبر
پیمبر گفت حق سلطانِ اکبر
عطار » بلبل نامه » بخش ۳۶ - جواب دادن هدهد بلبل را و اجازت دادن بلبل را
سپر بنهاد در پیش پیمبر
کاجازت تا روم در پیش دلبر
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل
بهشتی دان تو از قول پیمبر
ز حد حجره او تا به منبر
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
اگر از سنگ و از آهن کنم صبر
دلم را بی قراری بارد از ابر
عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را
نه یکساعت قرار و نه دمی صبر
دلی چون بحر خون و دیده چون ابر
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
بگفت این وز عشق روی دلبر
بسر میگشت و خون میکرد از بر
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
دلم چون آتش آمد دیده چون ابر
میان ابروآتش چون کنم صبر
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
چو شد بیهوش آن دلخواه بیصبر
بسی باران بریخت آن ماه بی ابر
عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
بدل میگفت امروزی کنم صبر
که تا فردا براید ماهم ازابر