گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸

 

کار چو از دست من برفت چه سازم

مات شدم نیز خانه نیست چه بازم

در بن این خاکدان عالم غدار

اشک فشان همچو شمع چند گدازم

چون نفسی دیگرم ز عمر امان نیست

[...]

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۱۵

 

روزی که به دریای فنا در تازم

خود را به بُنِ قعر فرو اندازم

ای دوست مرا سیر ببین اینجا در

کانجا هرگز کسی نیابد بازم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۶۳

 

از ننگ وجودم که رهاند بازم

تا من ز وجود با عدم پردازم

هرگه که وجود خود بدو در بازم

آن دم به وجود خود سزد گر نازم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۹

 

چون با سرو دستار نمیپردازم

دستار به میخانه فرو اندازم

اندر همه کیسه یک درم نیست مرا

وین طرفه که هر دو کون در میبازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

تو می‌دانی حقیقت سرّ رازم

که بهر امّت خود با نیازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدو گفتا زنی شد چاره سازم

که ناگاهی خرید از دار بازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » المقالة الخامسة

 

زمانی خویشتن را مرغ سازم

زمانی همچو مردم سرفرازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۶) حکایت سلطان محمود با ایاز در گرمابه

 

چو یک یک بندت آمد دلنوازم

کنون من با کدامین عشق بازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۰) حکایت آن مرد که عروس خود را بکر نیافت

 

ولی من این خجالت را چه سازم

که می‌دانم که میدانی تو رازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه

 

ازان می‌سوزم و زان می‌گدازم

که مویی در نمی‌گنجد چه سازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۶) حکایت مهستی دبیر با سلطان سنجر

 

چو حق پیش آورد صد ساله رازم

من آن ساعت چه گویم با چه سازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد

 

ندارم جای آن هرگز چه سازم

که با یک جای آن بت عشق بازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

چرا این نیم جان در تو نبازم

که بی تو من ز صد جان بی نیازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

دل من چون مخالف شد چه سازم

نیامد راست این پرده نوازم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

ازین خون گر شود این راه بازم

همه عشاق را گلگونه سازم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل

 

ز شوقت در کفن خفتم بنازم

ز شوقت در قیامت سر فرازم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۴ - الحکایه و التمثیل

 

که گر گردد درِ وایِست بازم

نیاید تا ابد دیگر فرازم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۶ - آغاز داستان

 

جهانم می بنگذارد چه سازم

که پیش آمد رهی دور و درازم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

نیاری رحمتی بر من چه سازم

تو زاری میکنی من میگدازم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

مدارای دایه زان دلخواه بازم

چو دل او را همی خواهد چه سازم

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴