گنجور

 
 
 
مسعود سعد سلمان

چون مشرفست همت بر رازم

نفسم غمی نگردد از آزم

چون در به زیر پاره الماسم

چون زر پخته در دهن گازم

بسته دو پای و دوخته دو دیده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
خاقانی

چون سایه اگر باز به کنجی تازم

همسایهٔ من سایه نبیند بازم

ور سایه ز من کم کند آن طنازم

از سایهٔ خود هم نفسی بر سازم

عطار

از ننگ وجودم که رهاند بازم

تا من ز وجود با عدم پردازم

هرگه که وجود خود بدو در بازم

آن دم به وجود خود سزد گر نازم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اوحدالدین کرمانی

شبهای دراز با غمت می سازم

پوشیده چنانک کس نداند رازم

میدان بلا و من درو می تازم

دل رفته و می روم نه جان در بازم

کمال‌الدین اسماعیل

د رعشق ز حیله ها که می پردازم

تات از همه کس نهفته ماند رازم

مانند زبان شمع آنگه سوزم

کز اشک بنزد خویش خندق سازم

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه