حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
اَلا یٰا اَیُّها الْوَرقیٰ ثَریٰ تَثوِی اطْلَعِن عَنْها
که اندر عالم قدسی، ترا باشد نشیمن ها
قَدِ اسْتَوْکَرْتَ فی مَهوَی الغَواسِق عَن وَریٰ صَفْحٰا
خوشا وقتی که بودت با همآوازان پریدن ها
برون آی از حجاب تن، بپر بر ساحت گلشن
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
ای قد تو سرو بوستانها
وی روی تو ماه آسمانها
گل جیب دریده تا فتاده
آوازهٔ تو به گلستانها
خوبان به جهان بسی بود لیک
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
جلوه گر در پرده آمد آفتاب
از تعین بر رخ افکنده نقاب
تا نسوزند از فروغ روی او
رفته از مهر آن مهم زیر سحاب
نی غلط گفتم نقاب و پرده چیست
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
خطت دمیدو هنوزت سری ز ناز گرانست
که بر رخ تو خط بندگی ساده رخانست
فتاده سلسله بر پای دل درآن خم گیسو
خوش آن دلی که دراین حلقهاش سری بمیانست
ز دست دوست دشمن نوازچون نخورم خون
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
آن شاه که گاهی نظری سوی گدا داشت
یارب ز سرم سایهٔ لطفش ز چه وا داشت
زان روز طرب یاد که از غنچه دهانی
پیغام بدل سوختهٔ باد صبا داشت
آراست چو فرّاش قضا بزم تنعّم
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
تا بکی یار بکام دگران خواهد بود
چشم امید دل من نگران خواهد بود
زان تعلل وز ما صبر و تحمل تا چند
ما بر این شیوه و دلدار بران خواهد بود
عوض بادهٔ گلگون صراحی چندم
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
آنشوخ که با ما بسر کینه وری بود
استاد فلک در فن بیدادگردی بود
کز نوخطش انگیخت بسی فتنه به عالم
نبود عجبی آفت دور قمری بود
گفتی که بود سر و سهی چون قد دلبر
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
جهان گیرئی کز سیاهی برآید
ز شمشیر ابروی ماهی برآید
هر افسون و نیرنگ کآید ببابل
ز جادوی زلف سیاهی برآید
جوانا مبر جور ز اندازه ترسم
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
ریزد عرق ز روی تو یادانه گهر
ام حل فیک عقد ثریا علی قمر
نور الجبین ام هو بالطور مضئة
زلف است بر عذار تو یا عود بر جمر
سرو قباپوش خطایی کند خرام
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
ای بکوی عافیت برداشته آهنگ عشق
بین عقاب عقل را چون صعوه ای در چنگ عشق
ای بلی گوی صلاخوان سرخوان بلا
جان بکن بدرود بین منصورها آونگ عشق
جان و ایمان عقل و دانش کی بیاید در حساب
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
به تیغم گرنمائی سینه صد چاک
فوادی یبتغیک القلب یهواک
تو هرگز گر نمیآری ز من یاد
فانی طول عمری است انساک
ز سر تا پا همه حسن و ملاحت
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
از روز ازل می خور و رندانه سرشتیم
برجبهه بجز قصّهٔ عشقت ننوشتیم
زاهد تو بما دعوت فردوس مفر ما
ما باغ بهشت از پی دیدار بهشتیم
از عشق نکوهش منما خسته دلان را
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵
قد کاد شمسی تخفی شعاعه
یا صحبت نوحوا حیوو داعه
گر داری ای شاه عزم هلاکم
این تیغ و این سر سمعاً و طاعه
تا کی نمایی خصمی به عشاق
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
نه بگویمت که مهری نه بخوانمت که ماهی
که حقیقت تو ناید بعقول ماکماهی
ز من بلا کشیده ز چه رو دلت رمیده
که نمیکنی تو گاهی بمن گدانگاهی
منما جفا و کینه بنمای بی قرینه
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ساقی نامه » شمارهٔ ۵ - حکایت
پادشاهی دُر ثمینی داشت
بهر انگشترین نگینی داشت
خواست نقشی که باشدش دو ثمر
هر زبان کافکند بنقش نظر
وقت شادی نگیردش غفلت
[...]