گنجور

 
حکیم سبزواری

ریزد عرق ز روی تو یادانه گهر

ام حل فیک عقد ثریا علی قمر

نور الجبین ام هو بالطور مضئة

زلف است بر عذار تو یا عود بر جمر

سرو قباپوش خطایی کند خرام

در الدموع حیث خطا طرفنا نثر

طاق است ابروی تو در آفاق بس بلند

وتر قسیکم فاصابت بلا و تر

ای آنکه تیر چشم تو از سر خطا نرفت

فی شرعکم بای خطآء دمی هدر

بر حال من بسوخت دل دشمنان من

مالان من حوی کبدی قلبک الحجر

درویش بینوایم و تو پادشاه حسن

کلم فما یضرک لوفزت بالدرر

زین آستان مخوان به پناه دگر مرا

ذر نی علی ذراه فمادونه و ذر

محمل مبند بر شتر ای ساربان دوست

یا رکب اسبلت عبرانی فما عبر

اسرار عشق هرچه نهفتم نداد سود

آخر ز هفت پرده بشد اشک پرده در

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

سروست و بت نگار من آن ماه جانور

ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر

فرخی سیستانی

باری ندانمت که چه خو داری ای پسر

تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر

همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق

همچون مه گرفته درون آییم ز در

رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ

سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر

کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر

منوچهری

آن سوسن سپید شکفته به باغ در

یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر

پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر

کز نیل ابره استش و از عاج آستر

قطران تبریزی

تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر

باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر

اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد

هرگز نیامده ببر من چنو پسر

تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه