گنجور

 
حکیم سبزواری

چو ماه چارده دارم نگاری چارده‌ساله

دمیده بر عذارش خط چو بر گرد قمر هاله

عرق بنشسته بر روی تو یا بر برگ گل شبنم

حباب است این به روی جام می یا بر سمن ژاله

به کلگشت چمن بخرام و در طرف گلستان بین

به گل از قامتت سرو و خجل از عارضت لاله

ترا ساغر به لب در بزم غیر و گوش بر مطرب

مرا از خون دل باشد شراب و مطرب از ناله

کنار جویبارِ دیده‌ام بنشین تفرج کن

و ماء القلب من عینی علی الخدین سیاله

از آن یکتا هویدا گشت بی‌حد عکس‌ها آری

به دید آید ز نقطه دایره چون گشت جواله

شکرها ریخت در وصف رخت اسرار از خامه

که جا دارد برند قند از خراسان سوی بنگاله