گنجور

 
حکیم سبزواری

ای قد تو سرو بوستان‌ها

وی روی تو ماه آسمان‌ها

گل جیب دریده تا فتاده

آوازهٔ تو به گلستان‌ها

خوبان به جهان بسی بود لیک

آن تو کجا و آن آن‌ها

صبری بده ای خدا به بلبل

یا مرحمتی به باغبان‌ها

برگوی تو از سگان مایی

تا خود شنوند پاسبان‌ها

تاب تب هجرت ای پری‌روی

آتش زده مغز استخوان‌ها

ای شوخ ز جور تو صد آوخ

وی دوست ز دست تو فغان‌ها

بی‌ماه رخت ز اشک شب‌ها

تا صبح شما رم اختران‌ها

افسانهٔ ما هر آنکه بشنید

لب بست دگر ز داستان‌ها

اسرار نگاهدار کاسرار

در دل دارند رازدان‌ها

 
 
 
انوری

ای غارت عشق تو جهان‌ها

بر باد غم تو خان و مان‌ها

شد بر سر کوی لاف عشقت

سرها همه در سر زبان‌ها

در پیش جنیبت جمالت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای مهر تو در میان جان‌ها

وای مهر تو بر سر زبان‌ها

قدر تو گذشته از فلک‌ها

صیت تو فتاده در جهان‌ها

قاصر ز ثنای تو زبان‌ها

[...]

خاقانی

نظاره کنان به روی خوبت

چون درنگرند از کران‌ها

در روی تو روی خویش بینند

این است تفاوت نشان‌ها

نجم‌الدین رازی

نظار گیان روی خوبت

چون در نگرند از کرانها

در آینه نقش خویش بینند

زین است تفاوت نشانها

عراقی

نظارگیان روی خوبت

چو در نگرند از کرانها

در روی تو روی خویش بینند

زینجاست تفاوت نشانها

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه