عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۷ - در راه کردستان
حشمت الملک آن که عنوانش
پیش من اینکه خواندمی خانش
روز از صحبتش به تنگم و شب
عاجز از قل قل قلیانش
مزه حرف بی رویه زدن
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۸ - فلفلحلحلح
خواهم از راه خرابات فلفلحلحلح
طی کنم راه سماوات فلفلحلحلح
آیة الله بُوَد پیرِ من و مُرشِدِ من
فارغ از ذکرم و آیات فلفلحلحلح
هیچ بییاد تو غفلت نتوانم کردن
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۹
ازین سپس من و کنجی و دلبری چون حور
دگر بس است مرا صحبت هپور و چپور
تو باشی و من و من باشم و تو شیشه می
کمانچه باشد و نی تار و تنبک و تنبور
به می مصالحه کردیم چشمه کوثر
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۱۰
نامه من برت از کان شفا میآید
محترم دار که این نامه ز ما میآید
از سیهکاری من گشته گریزان از من
شکوهها دارد و در پیش شما میآید
گر بگوید سخن بی سر و پا گوش مکن
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۲ - نامه عارف به دوستش محمدرضا هزار
هزار مرتبه جانی که جانم از دستش
به لب رسیده فدای «هزار» نتوان کرد
هزار درد نهان دارمی که یک ز هزار
به جز «هزار» به کس آشکار نتوان کرد
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۷
ببند ای دل غافل به خود ره گله را
زیان بس است ز مردم ببر معامله را
فراخنای جهان بر وجود من تنگ است
تو نیز تنگتر از این مخواه حوصله را
دل تو ز آهن و من ره بدان از آن جویم
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۰ - عارف راجع به شیراز و نامه شریفه دختران ایران چاپ شیراز و زنددخت بانو سردبیر آن نامه سروده
خوشا شیراز و عهد باستانش
درخشان دورهٔ دور کیانش
درود پاک نیکان بر روانِ
نکو کیخسرو گیتیستانش
فرحگستر سراسر کوه و دشتش
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۱ - یکی دیگر از نامههای عارف به علی بیرنگ
دل ز می دست برنمیدارد
دست تا هست برنمیدارد
صبح شد باز از گریبانم
زندگی دست برنمیدارد
خون دل ریخت چشم مستش و این
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۲
سرخ آن کس که رخ از باده گلگون نکند
فصل گل روی همان به که به هامون نکند
پای در درهٔ کیخسرو و دارا ننهد
سیر این منظره با خاطر محزون نکند
همه از دامن الوند پر از دامن گل
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۴ - یار و دیار
یار اگر بیگانه با اغیار میشد بد نمیشد
وز صمیم قلب با ما یار میشد بد نمیشد
(جایگزین مسند درباریان سفلهپرور)
جنس قاطرچی و سردمدار میشد بد نمیشد
(کعبه افراد جانی، قصر شاه جورگستر)
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۵ - افکار نغز
به روشنایی افکار نغز، پی نبرد:
قلم که راه نپیمود، جز به تاریکی
درین خیال ز دست خیال باریکم:
به صورت قلم افتادهام ز باریکی
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۷ - فدائی مشروطیت ایران
ای محترم مدافعِ حُرّیَتِ عِباد
ای قائِدِ شجاع، هواخواهِ عدل و داد
کردی پی سعادتِ ما، جانِ خود فدا
پاینده باد نام تو، روحت همیشه شاد
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۸ - به نویسنده «شهریاران گمنام »
به توام شیفته از هر جهت، افکار تو کرد
دیده، نادیده، مرا تشنه دیدار تو کرد
آنچه از خامه پندار، پدید آوردی
شد یقین «نسخ یقین همه » پندار تو کرد