گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - و قال ایضاً یمدحه

 

هزار جان مقدّس غریق نعمت و ناز

نثار صدر قوی شوکت ضعیف نواز

بلند پایه بزرگی که دست بخشش او

ز ساحت دل ما برکشید بیخ نیاز

زهی چو آتش طبعم سپر فکنده بر آب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - وله لیضآ یمدحه

 

کسی که دست چپ از دست راست داند باز

باختیار ز مقصود خود نماند باز

ولی شقاوت کلّی چو در کسی آویخت

بساکه شربت ناکامیش چشاند باز

ستیزۀ من و گردون بغایتی برسید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - وقال ایضاٌفی الموعظة

 

چه داری ای دل؟ از این منزل ستم برخیز

چو شیرمردان از زیر بار غم برخیز

گذشت دور جوانی هنوز در خوابی

شب دراز بخفتی، سپیده دم برخیز

صدای نفخۀ صورت بگوش دل برسید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۶ - و قال ایضآ یمدحه

 

ای هنر پروری که ذات ترا

کس ندیدست عیب و همتا نیز

تویی آن منعمی که از کرمت

شرمسارست کان و دریا نیز

از سخای تو گشت گوهر دار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

 

زبان چگونه گشایم بذکر شکر و سپاس

که حشمت تو فرو بست دست و پای حواس

رسید قدر تو جایی که نیز نبساود

بساط جاه ترا دست وهم و پای قیاس

زهی ز خدمت تو آسمان بلند محل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

 

سزد که تا جور آید به بوستان نرگس

که هست بر چمن باغ مرزبان نرگس

به خنده زان چو ستاره سپید دندان است

که زرد کرد دهان را به زعفران نرگس

نمود در نظر سعد چهره چون که بدید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۹ - وقال ایضایمدح السلطان علاءالدنیا والدین تکش بن خوارزمشاه انارالله برهانه

 

ای ز رایت ملک و دین در نازش و در پرورش

ای شهنشاه فریدون فرّ اسکندرمنش

تیغ حکمت آفتاب گرم رو راپی کند

تاب عزمت آورد خاک زمین را در روش

مقتبس از شعلۀ رایت شعاع آفتاب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۰ - و قال ایضاً

 

بخشید خواجه دوش مرا اسب خاص خویش

و انصاف این بود همه از طبع مکرمش

و ربا ورم نداری آنک برو ببین

اسبیست تنگ بسته و لیکن بر آخورش

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۱ - وقال ایضاً یمدح الامیر الکبیر السعّید ضیاء الدّین احمد بن ابی بکر البیا بانکی

 

درست گشت همانا شکستگّی منش

که نیک از ان بشکست زلف پر شکنش

دل شکسته بزلفش اگر برآغالی

کم از هزار نیابی بزیر هر شکنش

دگر ندید کسی تندرست زلفش را

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲ - وله ایضاً

 

نکبت دانش است دولت موش

اینت عزّت که یافت ذّلت موش

چکنم وصف نیک ذاتی او؟

نیست محتاج شرح دخلت موش

سخت دورست از طریف خرد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - وله ایضاً

 

بطالع سفر کردم اندر رکاب

زهی شوم طالع، زهی شوم طالع

بنان تهی از تو خرسند بودم

زهی مرد قانع، زهی مرد قانع

پس از عمری از تو همین است حاصل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - و قال ایضاً یمدح الصدر السعید بهاء الدین عبدوس

 

زهی خجل ز معالیّ تو سپهر رفیع

زهی رهین ایادیّ تو شریف و وضیع

بهاء دولت و ملّت که تاج معنی را

خرد بگوهر لفظ و می کند ترصیع

زعکس خاطر تو تیغ آفتاب صقیل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - وله ایضاً فی صفة الفرس

 

ای ز انعام های گوناگون

کرده جودت بر اهل فضل اسباغ

نیست بر چهرۀ عروس سخن

جز ز خطّ مسلسلت اصداغ

تا برو موکب تو پی سپرد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - و قال ایضاً یمدحه

 

یا کریماً فاق اعلی درجات الاوصاف

قرطست اسهم معناه قلوب الاهداف

ای که با کشف ضمیرت متعذّر باشد

ماندن دختر اسرار پس ستر عفاف

جز بیاد سخن روح گشای و نبست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷ - و قال ایضا یمدح الصّدر رکن الدّین

 

هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف

گویی که لقمه‌ای‌ست زمین در دهان برف

مانند پنبه‌دانه که در پنبه تعبیه‌ست

اجرام کوه‌هاست نهان در میان برف

ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - ایضاً له

 

ای کریمی که عیال کف دربار تواند

هر که در عالم روزی بکرم شد موصوف

هفت اندام فلک گشت پر از چشم و چراغ

زانکه پیوسته بدیدار تو باشد مشعوف

عالم لطف تو چون طبع خواصست انیس

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - و قال ایضاً

 

چارند گواه خواجه اسحق

هر چار بر خرد مصدّق

کانکس که بود برنگ خواجه

مجبول بود ز شّر مطلق

آواز گران و روی فربه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۰ - وله ایضاً

 

غلّه کامسال خواجه داد مرا

گر نبد جمله، بود اکثر خاک

اندر انبار من بدولت تو

هست از بادیه فزون تر خاک

نان ازین غلّه خشت پخته بود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱ - و قال ایضاً یمدحه

 

خدایان صدور جهان شهاب الدّین

که مملکت ز شکوه تو می بر داورنگ

تویی که تا قلم تست نوک غمزۀ ملک

با بروان کمان در نیامدست آژنگ

زرشک حلم تو طیّاش سدّ اسکندر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲ - و قال ایضآ یمدح الصّذر السّعید رکن الدّین صاعد

 

ای در محیط عشقت، سر کشته نقطۀ دل

وی از جمال رویت، خوش گشته مرکز گل

زلف تو بر بنا گوش، ثعبان و دست موسی

خال تو بر نخدان ، هاروت و چاه بابل

دو رسته درّ دندان، چون از رخت بتابد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۰
sunny dark_mode