اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
نگاری به رخ رشک حور بهشت
زپاکیش خوی و ز خوبی سرشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش
نبینی که پرگار من تنگ گشت
جوانی شد و عمر بیشی گذشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۹ - آمدن دختر قیصر به دیدار گرشاسب
دو برگ گلش سوسن می سرشت
دو شمشاد عنبرفروش بهشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
کس از تخمهٔ ما ز پیمان نگشت
نشاید ترا نیز از آیین گذشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
تو گفتی تن و چهر آن دیو زشت
خدای از دم و دود دوزخ سرشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۴ - جنگ شاه کابل با زابلیان وشکسته شدن اثرط
تن پیل پرخون و پرتیر و خشت
چو زآب بقم رسته بر کوه کشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۶ - جنگ اثرط با شاه کابل
طلایه پراکنده بر کوه و دشت
ببد تا سپاه شب از جا بگشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۶ - جنگ اثرط با شاه کابل
بسی خورد سوگندهای درشت
که هر کاو نماید به بدخواه پشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او
زدش بر بر و دل خدنگی درشت
چنان کز دلش جست بیرون ز پشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او
دم نای رویین ز مه برگذشت
غو کوس دشت و که اندر نوشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار
به نزدیک مردان به طمع بهشت
شدندی به مزد از پی کار زشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار
نهانی یکی نامه نزدش نبشت
خط و خون دیده بهم برسرشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۹ - نشستن گرشاسب بر تخت کابل
به خنده لبش لاله می سرشت
چو بر لاله ژاله به باغ بهشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه
چو آگه شد از پهلوان شاد گشت
پراکند نزل و علف کوه و دشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۶ - آگاهی شاه قیروان از رسیدن گرشاسب
بر پهلوان با پیامی درشت
بیامد شتابنده نامه به مشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۷ - جنگ در شب ماهتاب
وز آنجا به لشگرگهش بازگشت
برآسود و بد تا شب اندر گذشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان
مرا مارکش خواندی و بدسرشت
ورا نام بردی به دشنام زشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان
دگر داد چندی پیام درشت
فرستاده پوینده نامه به مشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان
بگفت آنچه بود از پیام درشت
تو گفتی که شمشیر دارد به مشت
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان
گریبانش با دست و خنجر به مشت
گرفت و ز زین بر زمین زد بکشت