اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶ - در صفت طبایع چهارگانه گوید
بساط خدایست هرکه به راز
بر او شد، توان نزد یزدان فراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید
ز جان آورم تار و پودش فراز
کنم خسروی را برو بر طراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۲ - پاسخ گرشاسب به نزد بهو
نگونسار گشتی به چاهی دراز
که هرگز نیایی ازو بر فراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۶ - پاسخ دادن بهو مهراج را
که پیلی به گردش به روز دراز
نگشتی نرفتیش مرغ از فراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۷ - رفتن گرشاسب به زمین سرندیب
دوان او در آن دشت و راه دراز
گهی شیب تازنده گاهی فراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۶ - پرسش های دیگر از برهمن
از ایشان ره ما به منزل فراز
یکی راست کوتاه و یکیّ دراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۹ - صفت جریزه دیو مردمان
گروهی سیه چهر و بالا دراز
به دندان پیشین چونان گراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۳ - شگفتی جزیره درخت واق واق
سوی لشکر انگشت کرده دراز
چو مرغان سراینده چیزی به راز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۸ - شگفتی جزیرۀ رونده
به کردار کشتی ز راه دراز
بیاید بر شهر آن گه فراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۱ - درختی که هفت گونه بارش بود
بن داس در نوک شاخی دراز
ببستی و زی خود کشیدی فراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۲ - شگفتی دیگر بتخانه ها
شمن هر چه بد گرد آتش فراز
ستادند با نیزه های دراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام
بترسم که با آن کمان سر فراز
نتابد بماند غم من دراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
به چهره سیاه و به بالا دراز
به دیدار دیو و به دندان گراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس
دو گوشش چو دو پرده پهن و دراز
برون رسته دندان چو یشک گراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۰ - بازگشتن گرشاسب و دیدن شگفتیها
چو از ریگ بگذشت و راه دراز
بر مرغزاری خوش آمد فراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۴ - پرسشی دیگر از برهمن
چنان دان که رفتن رسیدم فراز
بباید شد ار چند مانم دراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب
همه نیزه داران گردن فراز
نشان بسته بر نیزه موی دراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکینتاش
آیا توشهات اندک و ره دراز
چه سازی چو آیدت رفتن فراز
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۷ - رفتن نریمان به توران و دیدن شگفتیها
چو پیچان رسن برگهای دراز
فروهشته زو تا به هامون فراز