مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۹ - نمودن جبرئیل علیه السّلام خود را به مصطفی صلیالله علیه و سلّم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همهٔ شعاعش
آدمی را هست حس تن سقیم
لیک در باطن یکی خلقی عظیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۹ - نمودن جبرئیل علیه السّلام خود را به مصطفی صلیالله علیه و سلّم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همهٔ شعاعش
گفت او را هین بپر اندر پیم
گفت رو رو من حریف تو نیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۵ - تفسیر وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزْلِقونَکَ بِأَبْصارِهِمْ الایه
آن شنیدستی که الملک عقیم
قطع خویشی کرد ملکتجو ز بیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۴ - مناجات
وز حسودی بازشان خر ای کریم
تا نباشند از حسد دیو رجیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۷ - فرستادن اسرافیل را علیهالسلام به خاک کی حفنهای بر گیر از خاک بهر ترکیب جسم آدم علیهالسلام
در دمی از صور یک بانگ عظیم
پر شود محشر خلایق از رمیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۸ - فرستادن عزرائیل ملک العزم و الحزم را علیهالسلام ببر گرفتن حفنهای خاک تا شود جسم آدم چالاک عیلهالسلام و الصلوة
گر طبانجه میزنم من بر یتیم
ور دهد حلوا به دستش آن حلیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۸ - فرستادن عزرائیل ملک العزم و الحزم را علیهالسلام ببر گرفتن حفنهای خاک تا شود جسم آدم چالاک عیلهالسلام و الصلوة
جان کی باشد کش گزینم بر کریم
کیک چه بود که بسوزم زو گلیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۱ - در بیان وخامت چرب و شیرین دنیا و مانع شدن او از طعام الله چنانک فرمود الجوع طعام الله یحیی به ابدان الصدیقین ای فی الجوع طعام الله و قوله ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی و قوله یرزقون فرحین
جز که صاحب خوان درویشی لئیم
ظن بد کم بر به رزاق کریم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۷ - در بیان کسی کی سخنی گوید کی حال او مناسب آن سخن و آن دعوی نباشد چنان که کفره و لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ لَیَقولُنَّ اللهُ خدمت بت سنگین کردن و جان و زر فدای او کردن چه مناسب باشد با جانی کی داند کی خالق سموات و ارض و خلایق الهیست سمیعی بصیری حاضری مراقبی مستولی غیوری الی آخره
آن ز عشق جان دوید و این ز بیم
عشق کو و بیم کو فرقی عظیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۹۱ - یافته شدن گوهر و حلالی خواستن حاجبکان و کنیزکانِ شاهزاده از نصوح
بانگ آمد ناگهان که رفت بیم
یافت شد گمگشته آن دُر یتیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن
پس خطر باشد مقلد را عظیم
از ره و رهزن ز شیطان رجیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۱ - جواب گفتن خر روباه را
مار بد جانی ستاند از سلیم
یار بد آرد سوی نار مقیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۲ - جواب گفتن روبه خر را
عالم وهم و خیال طمع و بیم
هست رهرو را یکی سدی عظیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۳ - حکایت هم در جواب جبری و اثبات اختیار و صحت امر و نهی و بیان آنک عذر جبری در هیچ ملتی و در هیچ دینی مقبول نیست و موجب خلاص نیست از سزای آن کار کی کرده است چنانک خلاص نیافت ابلیس جبری بدان کی گفت بما اغویتنی والقلیل یدل علی الکثیر
امر عاجز را قبیحست و ذمیم
خشم بتر خاصه از رب رحیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۱ - دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد
پادشاهی کن ببخشش ای رحیم
ای کریم ابن الکریم ابن الکریم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۲ - باز جواب گفتن آن امیر ایشان را
گفت نه نه من حریف آن میم
من به ذوق این خوشی قانع نیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۴ - رسیدن گوهر از دست به دست آخر دور به ایاز و کیاست ایاز و مقلد ناشدن او ایشان را و مغرور ناشدن او به گال و مال دادن شاه و خلعتها و جامگیها افزون کردن و مدح عقل مخطان کردن به مکر و امتحان که کی روا باشد مقلد را مسلمان داشتن مسلمان باشد اما نادر باشد کی مقلد ازین امتحانها به سلامت بیرون آید کی ثبات بینایان ندارد الا من عصم الله زیرا حق یکیست و آن را ضد بسیار غلطافکن و مشابه حق مقلد چون آن ضد را نشناسد از آن رو حق را نشناخته باشد اما حق با آن ناشناخت او چو او را به عنایت نگاه دارد آن ناشناخت او را زیان ندارد
عارفست و باز رست از خوف و بیم
های هو را کرد تیغ حق دو نیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳ - نکوهیدن ناموسهای پوسیده را کی مانع ذوق ایمان و دلیل ضعف صدقاند و راهزن صد هزار ابله چنانک راهزن آن مخنث شده بودند گوسفندان و نمییارست گذشتن و پرسیدن مخنث از چوپان کی این گوسفندان تو مرا عجب گزند گفت ای مردی و در تو رگ مردی هست همه فدای تو اند و اگر مخنثی هر یکی ترا اژدرهاست مخنثی دیگر هست کی چون گوسفندان را بیند در حال از راه باز گردد نیارد پرسیدن ترسد کی اگر بپرسم گوسفندان در من افتند و مرا بگزند
جذب یک راههٔ صراط المستقیم
به ز دو راه تردد ای کریم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۵ - تمثیل مرد حریص نابیننده رزاقی حق را و خزاین و رحمت او را به موری کی در خرمنگاه بزرگ با دانهٔ گندم میکوشد و میجوشد و میلرزد و به تعجیل میکشد و سعت آن خرمن را نمیبیند
میکشد آن دانه را با حرص و بیم
که نمیبیند چنان چاش کریم